تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد16
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

طرز پاسخ مستکبران به ابراهیم (علیه السلام)

حال نوبت آن است که ببینیم این قوم گمراه در برابر دلائل سه گانه ابراهیم (علیه السلام) در زمینه توحید و نبوت و معاد چه گفتند؟ آنها قطعا پاسخ منطقی نداشتند و لذا مانند همه زورمندان قلدر بی منطق تکیه بر قدرت شیطانیشان کردند، و فرمان قتل او را صادر نمودند چنانکه قرآن می گوید: ((قوم ابراهیم جوابی جز این نداشتند که گفتند او را به قتل برسانید یا بسوزانید))! (فما کان جواب قومه الا ان قالوا اقتلوه او حرقوه) .

از این تعبیر استفاده می شود که گروهی طرفدار سوزاندن ابراهیم بودند در حالی که گروهی دیگر اعدام او را به وسیله شمشیر و امثال آن پیشنهاد می کردند سرانجام گروه اول پیروز شدند چون معتقد بودند بدترین نوع اعدام همان سوزانیدن با آتش است .

این احتمال نیز وجود دارد که همه آنها نخست به اعدام او با وسائل معمولی می اندیشیدند، ولی بعدا همگی اتفاق بر این کردند که او را آتش بزنند و حداکثر

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 245@@@

شدت عمل را به خرج دهند .

در اینجا سخنی در مورد چگونگی آتش سوزی ابراهیم به میان نیامده است، همین اندازه در دنباله آیه فوق می خوانیم خداوند او را از آتش رهائی بخشید (فانجاه الله من النار) .

ولی شرح ماجرای آتش سوزی در سوره انبیاء آیه 68 - 70 آمده است که در جلد سیزدهم تفسیر نمونه صفحه 443 به بعد مشروحا از آن بحث کرده ایم .

در پایان می افزاید در این ماجرا آیات و نشانه هائی است برای جمعیتی که ایمان دارند (ان فی ذلک لایات لقوم یؤمنون) .

نه یک نشانه بلکه نشانه هائی در این حادثه وجود دارد، زیرا از یکسو عدم تاءثیر آتش در جسم ابراهیم معجزه روشنی بود، تبدیل آتش به گلستان - طبق معروف - معجزه دیگری، عدم توانائی این گروه عظیم قدرتمند در برابر یک فرد که ظاهرا دستش از هر وسیله ای خالی بود معجزه سومی است .

و عدم تاءثیر این حادثه عجیب خارق العاده در قلب آن سیاه دلان نیز نشانه ای از قدرت خدا است که توفیق را از اینگونه افراد لجوج چنان سلب می کند که بزرگترین آیات در آنها اثر نمی گذارد!

در روایتی آمده است هنگامی که ابراهیم را دست و پا بسته به میان آتش افکندند تنها چیزی که از او سوخت همان طنابی بود که او را با آن محکم بسته بودند .**تفسیر روح المعانی جلد 20 صفحه 130.***

آری آتش جهل و جنایت تبهکاران تنها وسائل اسارت را سوخت و ابراهیم آزاد شد! و این خود آیت دیگری محسوب می شود، و شاید به خاطر همینها است که در داستان نوح و نجات او با کشتی می فرماید: ((جعلناها آیه)) (به صورت مفرد) در اینجا می فرماید: ((لایات)) (به صورت جمع) .

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 246@@@

به هر حال ابراهیم (علیه السلام) از آن آتش عظیم به صورت خارق العاده ای به لطف پروردگار رهائی یافت، ولی نه تنها دست از بیان هدفهای خود بر نداشت بلکه شتاب و سرعت و حرارت بیشتری به آن داد .

((ابراهیم به آنها گفت، شما غیر از خدا بتهائی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد، اما بدانید روز قیامت این رشته محبت به کلی از هم گسسته می شود، و هر یک از شما به دیگری کافر می گردد، و یکدیگر را لعن و نفرین می کنید و جایگاه همه شما آتش است، و هیچ یار و یاوری نخواهید داشت)) (و قال انما اتخذتم من دون الله اوثانا مودة بینکم فی الحیاة الدنیا ثم یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضا و ماواکم النار و ما لکم من ناصرین) .**منصوب بودن (مودة بینکم) به خاطر آنست که (مفعول لاجله) می باشد احتمالات دیگری نیز مفسران در این زمینه داده اند.***

چگونه انتخاب بتها مایه مودت میان بت پرستان می شد؟

این سؤالی است که از چند راه می توان به آن پاسخ گفت،

نخست اینکه پرستش بت برای هر قوم و قبیله ای به اصطلاح رمز وحدت بود زیرا هر گروهی بتی برای خود انتخاب کرده بود، چنانکه در مورد بتهای معروف جاهلیت عرب نیز نوشته اند که هر یک از آنها تعلق به اهل شهر یا قبیله ای داشت (از جمله بت ((عزی)) مخصوص قریش بود و ((لات)) از آن طایفه ثقیف و ((منات)) مخصوص اوس و خزرج) .**سیره ابن هشام ج 1 صفخات 86 _ 87.***

دیگر اینکه پرستش بتها پیوندی میان آنها و نیاکانشان ایجاد می کرد و غالبا متعذر به همین عذر می شدند که اینها آثار نیاکان ما است و ما از آنها پیروی می کنیم .

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 247@@@

از این گذشته سران کفار پیروان خود را دعوت به پرستش بتها می کردند و این حلقه اتصالی بین ((سران)) و ((پیروان)) بود .

ولی در قیامت همه این پیوندهای پوچ و پوسیده و پوشالی از هم گسسته می شود و هر یک گناه را به گردن دیگری می اندازد و او را لعن و نفرین می کند، و از عمل او بیزاری می جوید، حتی معبودهای آنان که به پندار خامشان وسیله ارتباط آنها با خدا بودند و درباره آنها می گفتند ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی ((ما آنها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خدا نزدیک کنند)) (سوره زمر آیه 30)، از آنها بیزاری می جویند .

چنانکه قرآن می گوید در سوره مریم آیه 82: کلا سیکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا: ((به زودی آنها عبادت پرستش کنندگان را انکار می کنند و بر ضد آنها خواهند بود))!

بنابراین منظور از کافر شدن به یکدگر، و لعن کردن بعضی به بعضی، این است که در آن روز، آنها از یکدیگر بیزاری می جویند و آنچه مایه پیوند محبت دروغینشان در دنیا بود مایه عداوت و بغضشان در آخرت می شود، چنانکه قرآن در آیه 67 سوره زخرف می گوید: الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین، ((دوستان در آن روز دشمن یکدیگر می شوند مگر پرهیزکاران))!

از بعضی روایات استفاده می شود که این حکم مخصوص بت پرستان نیست بلکه تمام کسانی که امام و پیشوای باطلی برای خود برگزیدند، دنبال او راه افتادند و با او پیمان مودت بستند در قیامت دشمن یکدیگر می شوند، از هم بیزاری می جویند و یکدیگر را لعنت می کنند .**اصول کافی _ طبق نقل تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 154.***

در حالی که پیوند محبت مؤمنان که بر اساس توحید و خداپرستی و اطاعت

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 248@@@

فرمان حق در این دنیا تشکیل شده است، رنگ جاودانی به خود خواهد گرفت و در آنجا محکمتر می شود، حتی از بعضی از روایات استفاده می شود که مؤمنان در آنجا برای یکدیگر استغفار و شفاعت می کنند، در حالی که مشرکان به لعن کردن یکدیگر مشغولند .**کتاب توحید صدوق طبق نقل نور الثقلین ج 4 ص 154.***

در آیه بعد اشاره به ایمان لوط و هجرت ابراهیم می کند، می گوید ((لوط به ابراهیم ایمان آورد)) (فامن له لوط) .

((لوط)) خود از پیامبران بزرگ خدا بود و با ابراهیم خویشاوندی نزدیک داشت (می گویند: پسر خواهر ابراهیم بود) از آنجا که پیروی یک فرد بزرگ به منزله پیروی یک امت و ملت است، خداوند در اینجا مخصوصا از ایمان لوط آن شخصیت والای معاصر ابراهیم سخن می گوید: تا روشن شود اگر دیگران ایمان نیاوردند مهم نبود .

البته به نظر می رسد که در سرزمین بابل دلهای آماده ای برای پذیرش دعوت ابراهیم بود و پس از مشاهده آن معجزه عظیم به او گرویدند، ولی مسلما در اقلیت قرار داشتند .

سپس می افزاید: ((ابراهیم گفت، من به سوی پروردگارم هجرت می کنم که او عزیز و حکیم است)) (و قال انی مهاجر الی ربی انه هو العزیز الحکیم) .

روشن است هنگامی که رهبران الهی رسالت خود را در یک منطقه به انجام رساندند و محیط آنقدر آلوده و تحت فشار جباران قرار داشت که پیشرفت دعوت آنها را متوقف نمود، باید از آنجا به منطقه ای دیگر هجرت کنند تا دعوت الهی را گسترش دهند .

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 249@@@

ابراهیم (علیه السلام) نیز از سرزمین بابل - به اتفاق لوط و همسرش ساره - به سوی سرزمین شام، مهد انبیاء و توحید، حرکت کرد، تا بتواند در آنجا عده وعده ای فراهم سازد و دعوت توحید را وسعت بخشد .

جالب اینکه ابراهیم (علیه السلام) می گوید: ((من به سوی پروردگارم هجرت می کنم)) چرا که این راه، راه پروردگار بود، راه رضای او، و راه دین و آئین او .

البته بعضی احتمال داده اند که ضمیر ((قال)) به ((لوط)) بازگردد، یعنی لوط گفت، من به سوی خدای خودم هجرت می کنم، ظاهر جمله نیز با این معنی سازگار است، ولی شواهد تاریخی و قرآنی نشان می دهد که مرجع ضمیر ((ابراهیم)) است، و هجرت لوط نیز به تبعیت ابراهیم بود .

شاهد این سخن آیه 99 سوره صافات است که از قول ابراهیم می گوید: انی ذاهب الی ربی سیهدین، ((من به سوی خدای خودم می روم و او مرا هدایت خواهد کرد)) .**در زمینه هجرت (ابراهیم) از سرزمین (بابل) به (شام) بحث مشروحی ذیل آیه 71 به بعد سوره انبیاء (جلد سیزدهم تفسیر نمونه از صفحه 451 به بعد) آمده است.***

در آخرین آیه مورد بحث سخن از مواهب چهارگانه ای است که خداوند بعد از این هجرت بزرگ به ابراهیم داد .

نخست فرزندان لایق و شایسته بود، فرزندانی که بتوانند چراغ ایمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند، می گوید: ((ما به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم)) (و وهبنا له اسحق و یعقوب) .

دو پیامبر بزرگ و شایسته که هر کدام راه و خط ابراهیم (علیه السلام) بت شکن را تداوم بخشیدند .

@@تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 250@@@

دیگر اینکه، ((در دودمان ابراهیم، نبوت و کتاب آسمانی قرار دادیم)) (و جعلنا فی ذریته النبوة و الکتاب) .

نه تنها اسحاق و یعقوب (فرزند و فرزندزاده او) پیامبر بودند که ادامه خط نبوت در دودمان او تا خاتم انبیاء (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) جریان یافت، پیامبرانی پشت سر یکدیگر از این دودمان بزرگ برخاستند و جهان را به نور توحید روشن ساختند .

سوم اینکه، ((ما پاداش دنیوی او را دادیم)) (و آتینا اجره فی الدنیا) .

این پاداش که به صورت سربسته بیان شده ممکن است اشاره به امور مختلفی باشد: مانند نام نیک و لسان صدق در میان همه امتها، چرا که همه به ابراهیم (علیه السلام) به عنوان یک پیامبر عظیم الشاءن احترام می گذارند، به وجود او افتخار می کنند و شیخ الانبیایش می نامند .

آبادی سرزمین مکه به دعای او، و جذب همه دلها به سوی او و یادآوری خاطرات پرشکوه و ایمان آفرین و سازنده اش همه سال در مراسم حج یکی دیگر از این پاداشها است .

چهارم اینکه ((او در آخرت نیز از صالحان است)) (و انه فی الاخرة لمن الصالحین) .

و این یک مجموعه کامل از افتخارات را تشکیل می دهد .