تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد13
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

چه خدای مهربانی !

در این آیات خداوند به یکی دیگر از فصول زندگانی موسی ( علیه السلام ) اشاره می کند که مربوط به دوران کودکی او و نجات اعجازآمیزش از چنگال خشم فرعونیان است، این فصل گرچه از نظر تسلسل تاریخی قبل از فصل رسالت و نبوت بوده، اما چون به عنوان شاهد برای مشمول نعمتهای خداوند، نسبت به موسی ( علیه السلام ) از آغاز عمر، ذکر شده، در درجه دوم اهمیت نسبت به موضوع رسالت میباشد.

نخست می گوید: ((ای موسی ! ما بار دیگر نیز بر تو منت گذاردیم، و تو را مشمول نعمتهای خویش ساختیم )) (و لقد مننا علیک مرة اخری ).**همانگونه که قبلا گفتیم: (منت) در اصل از (من) به معنی سنگهای بزرگ که با آنها وزن می کنند گرفته شده است به همین جهت بخشیدن هر نعمت سنگین و گرانبهائی را منت گویند و در آِه فوق منظور همین معنی است و این مفهوم مفهوم زیبا و ارزنده آن است ولی اگر کسی کار کوچک خود را با سخن بزرگ کند و به رخ طرف بکشد عملی است زشت و مصداق نکوهیده منت است***

بعد از ذکر این اجمال به شرح و بسط آن میپردازد و می گوید: ((در آن
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 198@@@
هنگام که وحی کردیم به مادر تو آنچه باید وحی شود)) (اذ اوحینا الی امک ما یوحی ).

اشاره به اینکه : تمام خطوطی که منتهی به نجات موسی ( علیه السلام ) از چنگال فرعونیان در آن روز میشد همه را به مادرت تعلیم دادیم :

زیرا به گونهای که از سایر آیات قرآن استفاده می شود، فرعون شدیدا بنی اسرائیل را تحت فشار قرار داده بود، مخصوصا برای جلوگیری از قدرت و قوت بنی اسرائیل و شورش احتمالی آنها، و یا به گفته جمعی از مورخان و مفسران برای جلوگیری از به وجود آمدن فرزندی که پیشبینی کرده بودند از بنی اسرائیل برمیخیزد و دستگاه فرعون را درهم میکوبد، دستور داده بود پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را برای کنیزی و خدمتگزاری زنده نگهدارند. طبعا جاسوسان فرعون محله ها و خانه های بنی اسرائیل را سخت زیر نظر داشتند، و تولد فرزندان پسر را به دستگاه او اطلاع میدادند، آنها نیز به سرعت برای نابود کردن آنها اقدام می نمودند.

بعضی از مفسران گفته اند: فرعون از یکسو میخواست قدرت بنی اسرائیل را در هم بشکند و از سوی دیگر مایل نبود نسل آنها بکلی منقرض شود، چرا که بردگان و بندگان آمادهای برای او محسوب میشدند، لذا دستور داده بود یکسال نوزادان آنها را زنده بگذارند و یکسال پسران را از دم تیغ بگذرانند، اتفاقا موسی در همان سال قتل عام فرزندان پسر متولد شد!.

به هر حال مادر احساس می کند که جان نوزادش در خطر است و مخفی نگاه داشتن موقتی او مشکل را حل نخواهد کرد، در این هنگام خدائی که این کودک را برای قیامی بزرگ نامزد کرده است، به قلب این مادر الهام می کند که او را از این بعد به ما بسپار و ببین چگونه او را حفظ خواهیم کرد و به تو باز خواهیم گرداند.
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 199@@@
به قلب مادر موسی چنین الهام کرد: او را در صندوقی بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز! (ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم ).

((یم )) در اینجا به معنی رود عظیم نیل است که بر اثر وسعت و آب فراوان گاهی دریا به آن اطلاق می شود.

تعبیر به اقذفیه فی التابوت (آن را در صندوق بیفکن ) شاید اشاره به این باشد که بدون هیچ ترس و واهمه دل از او بردار و شجاعانه در صندوقش ‍ بگذار و بیاعتنا، به شط نیلش بیفکن، و ترس و وحشتی به خود راه مده .

کلمه ((تابوت )) به معنی صندوق چوبی و به عکس آنچه بعضی میپندارند همیشه به معنی صندوقی که مردگان را در آن مینهند نیست، بلکه مفهوم وسیعی دارد که گاهی به صندوقهای دیگر نیز گفته می شود همانگونه که در داستان طالوت و جالوت در سوره بقره ذیل آیه 248 خواندیم .**به جلد دوم تفسیر نمونه صفحه 173 مراجعه فرمائید***

سپس اضافه می کند: دریا مامور است که آن را به ساحل بیفکند، تا سرانجام دشمن من و دشمن او وی را برگیرد (و در دامان خویش ‍ پرورش دهد!)

(فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدو له ).

جالب اینکه : کلمه ((عدو)) در اینجا تکرار شده، و این در حقیقت تاکیدی است بر دشمنی فرعون هم نسبت به خداوند و هم نسبت به موسی و بنی اسرائیل، و اشاره به اینکه کسی که تا این حد در دشمنی و عداوت، پافشاری داشت، عاقبت خدمت و پرورش موسی را بر عهده گرفت، تا بشر خاکی بداند نه تنها قادر نیست با فرمان خدا به مبارزه برخیزد، بلکه خدا دشمن او را با دست خودش و در دامانش پرورش ‍ خواهد داد.

و هنگامی که او اراده نابودی گردنکشان ستمگر را کند آنها را با دست خودشان نابود می کند، و با آتشی که خودشان برافروخته اند میسوزاند، چه قدرت
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 200@@@
عجیبی دارد!

و از آنجا که موسی ( علیه السلام ) باید در این راه پر نشیب و فراز که در پیش دارد در یک سپر حفاظتی قرار گیرد، خداوند پرتوی از محبت خود را بر او می افکند آنچنان که هر کس وی را ببیند دلباخته او می شود، نه تنها به کشتن او راضی نخواهد بود بلکه راضی نمی شود که موئی از سرش کم شود!، آنچنانکه قرآن در ادامه این آیات می گوید: ((و من محبتی از خودم بر تو افکندم )) (و القیت علیک محبة منی ).

چه سپر عجیبی، کاملا نامرئی است، اما از فولاد و آهن محکمتر.

می گویند: قابله موسی از فرعونیان بود و تصمیم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبار فرعون بدهد، اما نخستین بار که چشمش در چشم نوزاد افتاد گوئی برقی از چشم او جستن کرد که اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افکند و هر گونه فکر بدی را از مغز او دور ساخت !.

در این زمینه در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) می خوانیم : ((هنگامی که موسی ( علیه السلام ) متولد شد و مادر دید نوزادش پسر است رنگ از صورتش پرید، قابله پرسید چرا اینگونه رنگت زرد شد؟ گفت : از این میترسم که سر پسرم را ببرند، ولی قابله گفت : هرگز چنین ترسی به خود راه مده و کان موسی لا یراه احد الا احبه !: ((موسی چنان بود که هر کس او را میدید دوستش می داشت )).**نورالثقلین جلد سوم صفحه 378***

و همین سپر محبت بود که او را در دربار فرعون نیز کاملا حفظ کرد.

در پایان این آیه می فرماید: ((هدف این بود که در پیشگاه من و در برابر دیدگان (علم ) من پرورش یابی )) (و لتصنع علی عینی ).

بدون شک ذره ای در آسمان و زمین از علم خدا پنهان نیست، و همه در پیشگاه او حاضرند اما این تعبیر در اینجا اشاره به عنایت خاصی است که خدا نسبت
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 201@@@
به موسی و تربیت او داشت .

گرچه بعضی از مفسران جمله ((ولتصنع علی عینی )) را محدود به مساله دوران شیرخواری موسی و مانند آن دانسته اند ولی پیدا است که این جمله معنی وسیعی دارد، و هر گونه پرورش و تربیت و ساخته شدن موسی ( علیه السلام ) را برای حمل پرچم رسالت با عنایت خاص ‍ پروردگار شامل می شود.

از قرائن موجود در این آیات و آیات مشابه آن در قرآن مجید، و آنچه در روایات و تواریخ آمده، به خوبی استفاده می شود که مادر موسی ( علیه السلام ) سرانجام با وحشت و نگرانی صندوقی را که موسی در آن بود به نیل افکند، امواج نیل آن را بر دوش خود حمل کرد، و مادر که منظره را میدید در تب و تاب فرو رفت اما خداوند به دل او الهام کرد که اندوه و غمی به خود راه مده، ما سرانجام او را سالم به تو باز می گردانیم .

کاخ فرعون بر گوشهای از شط نیل ساخته شده بود، و احتمالا شعبه ای از این شط عظیم از درون کاخش می گذشت، امواج آب صندوق نجات موسی را با خود به آن شعبه کشانید، در حالی که فرعون و همسرش در کنار آب به تماشای امواج مشغول بودند، ناگهان این صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب کرد، مامورین را دستور داد تا صندوق را از آب بگیرند، هنگامی که در صندوق گشوده شد با کمال تعجب نوزاد زیبائی را در آن دیدند، چیزی که شاید حتی احتمال آن را نمی دادند.

فرعون متوجه شد که این نوزاد باید از بنی اسرائیل باشد که از ترس ‍ ماموران به چنین سرنوشتی گرفتار شده است و دستور کشتن او را صادر کرد، ولی همسرش که ((نازا)) بود سخت به کودک دل بست و شعاع مرموزی که از چشم نوزاد جستن نمود در زوایای قلب آن زن نفوذ کرد، و او را مجذوب و فریفته خود ساخت .
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 202@@@
دست به دامن فرعون زد و در حالی که از این کودک به نور چشمان (قرة عین ) تعبیر می نمود، تقاضا کرد از کشتنش صرف نظر شود، حتی بالاتر از آن درخواست کرد به عنوان فرزند خویش و مایه امید آینده شان او را در دامان پرورش دهند، و بالاخره با اصرار موفق شد سخن خود را به کرسی بنشاند.

اما از سوی دیگر کودک گرسنه شده و شیر می خواهد، گریه می کند و اشک می ریزد، گریه و اشکی که قلب همسر فرعون را به لرزه آورده، چاره ای نبود جز اینکه ماموران هر چه زودتر به جستجوی دایه ای بروند، ولی هر دایه ای آوردند نوزاد پستان او را نگرفت چرا که خدا مقدر کرده بود تنها به مادرش برگردد، مامورین باز به جستجو برخاستند و در بدر به دنبال دایه تازه ای می گشتند.

اکنون بقیه داستان را از آیات فوق می خوانیم :

آری ای موسی ما مقدر کرده بودیم که در برابر دیدگان (علم ) ما پرورش ‍ بیابی ((در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون ) راه می رفت )) و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سرنوشت تو بود (اذ تمشی اختک ).

او به ماموران فرعون ((می گفت آیا زنی را به شما معرفی بکنم که توانائی سرپرستی این نوزاد را دارد)) (فتقول هل ادلکم علی من یکفله ).

و شاید اضافه کرد این زن شیر پاکی دارد که من مطمئنم نوزاد آن را پذیرا خواهد شد.

مامورین خوشحال شدند و به امید اینکه شاید گمشده آنها از این طریق پیدا شود همراه او حرکت کردند، خواهر موسی که خود را به صورت فردی ناشناس و بیگانه، نشان می داد، مادر را از جریان امر آگاه کرد، مادر نیز بی آنکه خونسردی خود را از دست دهد، در حالی که طوفانی از عشق و امید تمام قلب او را احاطه کرده بود، به دربار فرعون آمد، کودک را به دامن او انداختند کودک بوی مادر را شنید، بوئی آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شیرین
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 203@@@
در برگرفت و با عشق و علاقه بسیار، مشغول نوشیدن شیر شد، غریو شادی از حاضران برخاست و آثار خشنودی و شوق در چشمان همسر فرعون نمایان شد. بعضی می گویند: فرعون از این ماجرا تعجب کرد، گفت : تو کیستی که این نوزاد شیر تو را پذیرفت، در حالی که دیگران را همه رد کرد؟ مادر گفت : من زنی پاکیزه بوی و پاکشیرم و هیچ کودکی شیر مرا رد نمی کند!.

به هر حال فرعون کودک را به او سپرد، و همسرش تاکید فراوان نسبت به حفظ و حراست او کرد، و دستور داد در فاصله های کوتاه کودک را به نظر او برساند.

اینجا است که قرآن می گوید: ((ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهی به خود راه ندهد)) (فرجعناک الی امک کی تقر عینها و لا تحزن ).

و بتواند با آسودگی خاطر و اطمینان از عدم وجود خطری برای او از ناحیه فرعونیان به پرورش فرزند بپردازد.

از جمله فوق چنین می توان استفاده کرد که فرعون کودک را به مادر سپرد تا او را به خانه خویش بیاورد، ولی طبیعی است نوزادی که فرزند خوانده فرعون ! و مورد علاقه شدید همسر او است باید در فاصله های کوتاه به نظر آنها برسد.

سالها گذشت، و موسی ( علیه السلام ) در میان هاله ای از لطف و محبت خداوند و محیطی امن و امان پرورش یافت، کمکم به صورت نوجوانی درآمد.

روزی از راهی عبور می کرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول دید که یکی از بنی اسرائیل و دیگری از قبطیان (مصریان و هواخواهان فرعون ) بود، از آنجا که همیشه بنی اسرائیل تحت فشار و آزار قبطیان ستمگر بودند، موسی به کمک مظلوم که از بنی اسرائیل بود شتافت و برای دفاع از او، مشتی محکم بر پیکر مرد قبطی وارد آورد، اما این دفاع از مظلوم به جای
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 204@@@
باریکی رسید، و همان یک مشت کار قبطی را ساخت .

موسی از این ماجرا ناراحت شد چرا که ماموران فرعون سرانجام متوجه شدند که این قتل به دست چه کسی واقع شده، و شدیدا به تعقیب او برخاستند.

اما موسی طبق توصیه بعضی از دوستانش، مخفیانه از مصر بیرون آمد و به سوی مدین شتافت و در آنجا محیطی امن و امان در کنار شعیب پیغمبر که شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره قصص خواهد آمد پیدا کرد.

اینجا است که قرآن می گوید: ((تو کسی را کشتی و در اندوه فرو رفتی، اما ما تو را از آن غم و اندوه رهائی بخشیدیم )) (و قتلت نفسا فنجیناک من الغم ).

و پس از آن ((تو را در کوره های حوادث یکی بعد از دیگری آزمودیم ))

(و فتناک فتونا).

((پس از آن سالیانی در میان مردم مدین توقف نمودی )) (فلبثت سنین فی اهل مدین ) و بعد از پیمودن این راه طولانی و آمادگی روحی و جسمی و بیرون آمدن از کوره حوادث با سرافرازی و پیروزی ((سپس ‍ در زمانی که برای گرفتن فرمان رسالت مقدر بود به اینجا آمدی )) (ثم جئت علی قدر یا موسی ).

کلمه ((قدر)) به گفته بسیاری از مفسران به معنی زمانی است که مقدر شده بود موسی به رسالت برگزیده شود، ولی بعضی دیگر آن را به معنی ((مقدار)) گرفته اند، همانگونه که در بعضی از آیات قرآن نیز به همین معنی آمده است (سوره حجر آیه 21) طبق این تفسیر معنی جمله چنین خواهد بود: ای موسی بعد از این فراز و نشیبها و امتحانات گوناگون و زندگی ممتد در جوار پیامبر بزرگی همچون شعیب پرورش ‍ یافتی، سرانجام دارای قدر و مقام و شخصیتی شدی که آماده پذیرش ‍ وحی گشتی . سپس اضافه می کند: ((من تو را برای خودم پرورش دادم و ساختم )) (و اصطنعتک لنفسی ) برای وظیفه سنگین دریافت وحی، برای قبول رسالت ،
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 205@@@
برای هدایت و رهبری بندگانم، تو را پرورش دادم و در کورانهای حوادث آزمودم و نیرو و توان بخشیدم و اکنون که این ماموریت بزرگ بر دوش تو گذارده می شود از هر نظر ساخته شده ای !.

((اصطناع )) از ماده صنع به معنی ((اصرار و اقدام مؤکد برای اصلاح چیزی است )) (آنگونه که راغب در مفردات گفته است ) یعنی تو را از هر نظر اصلاح کردم گوئی برای خودم می خواهم، و این محبت آمیزترین سخنی است که خداوند در حق این پیامبر بزرگ فرمود، و به گفته بعضی شبیه سخنی است که حکماء گفته اند ان الله تعالی اذا احب عبدا تفقده کما یتفقد الصدیق صدیقه : ((خداوند هنگامی که بنده ای را دوست دارد آنچنان از او تفقد می کند که دوست مهربان نسبت به دوستش )).

@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 206@@@