تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد13
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

مگر فرزند برای خدا ممکن است ؟!

بعد از آنکه قرآن مجید در آیات گذشته ترسیم بسیار زنده و روشنی از ماجرای تولد حضرت مسیح ( علیه السلام ) کرد به نفی خرافات و سخنان شرک آمیزی که در باره عیسی گفته اند پرداخته چنین می گوید: ((این است عیسی بن مریم (ذلک عیسی بن مریم ).

مخصوصا در این عبارت روی فرزند مریم بودن او تاکید می کند تا مقدمه ای باشد برای نفی فرزندی خدا.

و بعد اضافه می نماید: ((این قول حقی است که آنها در آن شک و تردید کرده اند)) و هر یک در جاده ای انحرافی گام نهاده (قول الحق الذی فی
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 61@@@
یمترون ).**در ترکیب این جمله مفسران گفتگو زیاد کرده اند اما آنچه از نظر ادبی و با توجه به آیات گذشته صحیحتر به نظر می رسد این است که قول الحق مفعول برای فعل محذوفی است و الذی فیه یمترون صفت آنست و در تقدیر چنین بوده (اقول قول الحق الذی فیه یمترون)***

این عبارت در حقیقت تاکیدی است بر صحت تمام مطالب گذشته در مورد حضرت مسیح (علیه السلام ) و اینکه کمترین خلافی در آن وجود ندارد.

اما اینکه قرآن می گوید: آنها در این زمینه در شک و تردید هستند، گویا اشاره به دوستان و دشمنان مسیح ( علیه السلام ) یا به تعبیر دیگر مسیحیان و یهودیان است، از یکسو گروهی گمراه در پاکی مادر او شک و تردید کردند، و از سوی دیگر گروهی در اینکه او یک انسان باشد اظهار شک نمودند، حتی همین گروه نیز به شعبه های مختلف تقسیم شدند بعضی او را صریحا فرزند خدا دانستند (فرزند روحانی و جسمانی، حقیقی نه مجازی ) و به دنبال آن مساله تثلیث و خدایان سه گانه را به وجود آوردند.

بعضی مساله تثلیث را از نظر عقل نامفهوم خواندند و معتقد شدند که باید تعبدا آن را پذیرفت و بعضی برای توجیه منطقی آن به سخنان بیاساسی دست زدند، خلاصه همه آنها چون ندیدند حقیقت - یا چون نخواستند حقیقت - ره افسانه زدند!**برای توضیح بیشتر در زمینه تثلیت نصاری و خرافاتی که در این زمینه به هم بافته اند به جلد چهارم تفسیر نمونه صفحه 244 ذیل آیه 171 سوره نساء مراجعه فرمائید*** در آیه بعد با صراحت می گوید: هرگز برای خدا شایسته نبود فرزندی انتخاب کند او منزه و پاک از چنین چیزی است )) (ما کان لله ان یتخذ من ولد
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 62@@@
سبحانه ).

بلکه او هر گاه چیزی را اراده کند و فرمان دهد به آن می گوید: موجود باش آن نیز موجود می شود)) (اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون ).

اشاره به اینکه : دارا بودن فرزند - آنچنان که مسیحیان در مورد خدا می پندارند - با قداست مقام پروردگار سازگار نیست، از یکسو لازمه آن جسم بودن و از سوی دیگر محدودیت، و از سوی سوم نیاز، و خلاصه خدا را از مقام قدسش زیر چتر قوانین عالم ماده کشیدن و او را در سرحد یک موجود ضعیف و محدود مادی قرار دادن است .

خداوندی که آنقدر قدرت و توانائی دارد که اگر اراده کند هزاران عالم همانند این عالم پهناوری که در آن وجود داریم با یک فرمان و اشاره اش ‍ تحقق خواهد یافت، آیا این شرک و انحراف از اصول توحید و خداشناسی نیست که ما او را همانند یک انسان دارای فرزند بدانیم آن هم فرزندی که در رتبه پدر است و همطراز او!

تعبیر کن فیکون که در هشت مورد از آیات قرآن آمده است ترسیم بسیار زندهای از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاکمیت او در امر خلقت است، تعبیری از فرمان کن کوتاهتر تصور نمی شود و نتیجهای از فیکون وسیعتر و جامعتر به نظر نمی رسد، مخصوصا با توجه به فاء تفریع که فوریت را در اینجا می رساند، حتی فاء تفریع در اینجا به تعبیر فلاسفه دلیل بر تاخر زمانی نیست، بلکه همان تاخر رتبی یعنی ترتب معلول بر علت را بیان می کند (دقت کنید).