تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد9
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

به سوی سرزمین مصر.

یوسف در تاریکی وحشتناک چاه که با تنهائی کشنده ای همراه بود، ساعات تلخی را گذرانده اما ایمان به خدا و سکینه و آرامش حاصل از ایمان، نور امید بر دل او افکند و به او تاب و توان داد که این تنهائی وحشتناک را تحمل کند و از کوره این آزمایش، پیروز بدر آید.

چند روز از این ماجرا گذشت خدا می داند، بعضی از مفسران سه روز و بعضی دو روز نوشته اند.

بهر حال ((کاروانی سر رسید)) (و جائت سیارة ).**کاروان را به این جهت (سیاره) گفته اند که دائما در سیر و حرکت است***

و در آن نزدیکی منزل گزید، پیدا است نخستین حاجت کاروان تامین آب
@@تفسیر نمونه جلد 9 صفحه 354@@@
است، لذا ((کسی را که مامور آب آوردن بود به سراغ آب فرستادند)) (فارسلوا واردهم ).**(وارد) به معنی آب آور در اصل (از ورود) گرفته شده که معنی آن همانگونه که راغب در مفردات گفته-قصد آب کردن است هرچند بعدا توسعه یافته و به هر ورود و دخولی گفته شده است***

((مامور آب، دلو خود را در چاه افکند)) (فادلی دلوه ).

یوسف از قعر چاه متوجه شد که سر و صدائی از فراز چاه می آید و به دنبال آن، دلو و طناب را دید که به سرعت پائین می آید، فرصت را غنیمت شمرد و از این عطیه الهی بهره گرفت و بی درنگ به آن چسبید.

مامور آب احساس کرد دلوش بیش از اندازه سنگین شده، هنگامی که آن را با قوت بالا کشید، ناگهان چشمش ‍ به کودک خردسال ماه پیکری افتاده و فریاد زد: ((مژده باد این کودکی است بجای آب )) (قال یا بشری هذا غلام ).

کم کم گروهی از کاروانیان از این امر آگاه شدند ولی برای اینکه دیگران باخبر نشوند و خودشان بتوانند این کودک زیبا را به عنوان یک غلام در مصر بفروشند، این امر را بعنوان یک سرمایه نفیس از دیگران مخفی داشتند (و اسروه بضاعة ).

البته در تفسیر این جمله احتمالات دیگری نیز داده شده از جمله اینکه یابندگان یوسف، یافتن او را در چاه، مخفی داشتند و گفتند این متاعی است که صاحبان این چاه در اختیار ما گذاشته اند تا برای او در مصر بفروشیم .

دیگر اینکه بعضی از برادران یوسف که برای خبر گرفتن از او و یا رسانیدن غذا به او گاه و بیگاه به کنار چاه می آمدند هنگامی که از جریان با خبر شدند، برادری یوسف را کتمان کردند، تنها گفتند او غلام ما است، که فرار کرده و در اینجا پنهان شده، و یوسف را تهدید به مرگ کردند که اگر پرده از روی کار بر دارد، کشته خواهد شد. ولی تفسیر نخست از همه نزدیکتر به نظر می رسد.
@@تفسیر نمونه جلد 9 صفحه 355@@@
و در پایان آیه می خوانیم ((خداوند به آنچه آنها انجام می دادند آگاه است )) (و الله علیم بما یعملون ).

((سرانجام یوسف را به بهای کمی - چند درهم - فروختند)) (و شروه بثمن بخس دراهم معدودة ).

گرچه در مورد فروشندگان یوسف و اینکه چه کسانی بودند گفتگو است، بعضی آنها را برادران یوسف دانسته اند، ولی ظاهر آیات این است که کاروانیان اقدام به چنین کاری کردند، زیرا در آیات قبل سخنی از برادران نیست و با پایان آیه قبل که گذشت بحث برادران تمام شده است، و ضمیرهای جمع در جمله ((ارسلوا،)) و ((اسروه )) و ((شروه )) همه به یک چیز باز می گردد، یعنی کاروانیان .

در اینجا این سؤال پیش می آید که چرا آنها یوسف را که حداقل غلام پر قیمتی محسوب می شد به بهای اندک و به تعبیر قرآن بثمن بخس فروختند.

ولی این معمول است که همیشه دزدان و یا کسانی که به سرمایه مهمی بدون زحمت دست می یابند از ترس ‍ اینکه مبادا دیران بفهمند آنرا فورا می فروشند، و طبیعی است که با این فوریت نمی توانند بهای گزافی برای خود فراهم سازند.

((بخس )) در اصل به معنی این است که چیزی را با ستمگری کم کنند
@@تفسیر نمونه جلد 9 صفحه 356@@@
و لذا قرآن می گوید: و لا تبخسوا الناس اشیائهم : اشیاء مردم را با ظلم کم نکنید (هود - 85).

در اینکه یوسف را به چند درهم فروختند و چگونه میان خود تقسیم کردند، باز در میان مفسران گفتگو است، بعضی 20 درهم و بعضی 22 درهم و بعضی 40 درهم و بعضی 18 درهم نوشته اند، و با توجه به اینکه عدد فروشندگانرا ده نفر دانسته اند، سهم هر کدام از این مبلغ ناچیز روشن است .

و در پایان آیه می فرماید: آنها نسبت به فروختن یوسف، بی اعتنا بودند (و کانوا فیه من الزاهدین ).

در حقیقت این جمله در حکم بیان علت برای جمله قبل است، اشاره به اینکه اگر آنها یوسف را به بهای اندک فروختند به خاطر این بود که نسبت به این معامله بی میل و بی اعتنا بودند.

این موضوع یا به خاطر آن بود که یوسف را کاروانیان، ارزان بدست آورده بودند و انسان چیزی را که ارزان بدست آورد غالبا ارزان از دست می دهد، و یا اینکه از این می ترسیدند که سر آنها فاش شود، و مدعی پیدا کنند و یا از این نظر که در یوسف نشانه های غلام بودن را نمی دیدند، بلکه آثار آزادگی و حریت در چهره او نمایان بود و به همین دلیل نه فروشندگان چندان رغبت به فروختن او داشتند و نه خریداران .

@@تفسیر نمونه جلد 9 صفحه 357@@@