تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد5
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

آیه 103 - 104

آیه و ترجمه

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بحِیرَةٍ وَ لا سائبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حَامٍ وَ لَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْترُونَ عَلی اللَّهِ الْکَذِب وَ أَکْثرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ(103)

وَ إِذَا قِیلَ لهَُمْ تَعَالَوْا إِلی مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ إِلی الرَّسولِ قَالُوا حَسبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ کانَ ءَابَاؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شیْئاً وَ لا یهْتَدُونَ(104)

ترجمه :

103 - خداوند هیچگونه بحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است (اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلی که در زمان جاهلیت استفاده از آنها را ممنوع می دانستند و این بدعت در اسلام ممنوع شد) ولی کسانی که کافر شدند بر خدا دروغ میبندند و بیشتر آنها نمیفهمند.

104 - و هنگامی که به آنها گفته شود، به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر بیائید می گویند آنچه را از پدران خود یافته ایم ما را بس است !، آیا نه چنین است که پدران آنها چیزی نمی دانستند و هدایت نیافته بودند؟ !

تفسیر:

در آیه نخست، اشاره به چهار بدعت نابجا شده که در میان عرب جاهلی معمول بود، آنها بر پارهای از حیوانات به جهتی از جهات علامت و نامی گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع میساختند و یا حتی خوردن شیر و چیدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمی شمردند، گاهی این حیوانات را آزاد می گذاشتند که هر راهی میخواهند بروند و کسی متعرض آنها نمیشد یعنی عملا حیوان را بلا استفاده و بیهوده رها می ساختند.

لذا قرآن مجید می گوید: خداوند هیچیک از این احکام را به رسمیت

@@تفسیر نمونه جلد 5 صفحه 103@@@
نمی شناسد، نه ((بحیره )) ای قرار داده و نه ((سائبه )) و نه ((وصیله )) و نه ((حام )) (ما جعل الله من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و لا حام ) و اما توضیح این چهار نوع حیوان :

1 - بحیره به حیوانی میگفتند که پنج بار زائیده بود و پنجمین آنها ماده - و به روایتی نر - بود، گوش چنین حیوانی را شکاف وسیعی میدادند، و آن را بحال خود آزاد میگذاشتند و از کشتن آن صرف نظر میکردند.

بحیره از ماده بحر به معنی وسعت و گسترش است، و اینکه عرب دریا را بحر میگوید به خاطر وسعت آن است، و اینکه بحیره را به این نام می نامیدند به خاطر شکاف وسیعی بود که در گوش آن ایجاد میکردند.

2 - سائبه شتری بوده که دوازده - و به روایتی ده - بچه می آورد، آن را آزاد میساختند و حتی کسی سوار بر آن نمیشد و بهر چراگاهی وارد میشد آزاد بود و از هر آبگاه و چشمهای آب مینوشید کسی حق مزاحمت آن را نداشت، تنها گاهی از شیر آن میدوشیدند و به مهمان میدادند (از ماده سیب به معنی جریان آب و آزادی در راه رفتن است ).

3 - وصیله به گوسفندی میگفتند که هفت بار فرزند می آورد و به روایتی به گوسفندی می گفتند: که دوقلو میزائید (از ماده وصل به معنی بهم پیوستگی است ) کشتن چنان گوسفندی را نیز حرام میدانستند.

4 - حام که اسم فاعل از ماده حمایت میباشد و به معنی حمایت کننده است به حیوان نری میگفتند که از وجود آن برای تلقیح حیوانات ماده استفاده میشد، هنگامی که ده بار از آن برای تلقیح استفاده میکردند، و هر بار فرزندی از نطفه آن به وجود می آمد، می گفتند: این حیوان پشت خود را حمایت کرده یعنی کسی حق سوار شدن بر آن را ندارد (یکی از معانی حمی، نگاهداری و جلوگیری و ممنوعیت است ).

@@تفسیر نمونه جلد 5 صفحه 104@@@
در معنی عناوین چهارگانه بالا در میان مفسران و در احادیث احتمالات دیگری نیز دیده می شود اما قدر مشترک همه آنها، آن است که منظور حیواناتی بوده که در واقع خدمات فراوان و مکرری به صاحبان خود از طریق انتاج میکردند، و آنها هم در مقابل یکنوع احترام و آزادی برای این حیوانات قائل میشدند.

درست است که در تمام این موارد، جلوه هائی از روح شکرگزاری و قدردانی حتی در برابر خدمت حیوانات به چشم میخورد، و از این نظر عمل آنها قابل تقدیس بوده، ولی از آنجا که اجرای چنین احترامی در مورد این حیوانات علاوه بر اینکه با عدم درک آنها مفهومی پیدا نمیکرد، یکنوع اتلاف مال و از بین بردن نعمتهای الهی و معطل ساختن آنها محسوب میشد و از همه گذشته این حیوانات به خاطر این احترام، گرفتار زجرها و شکنجه های جانکاهی میشدند، زیرا عملا کمتر کسی حاضر میشد غذای درستی به آنها بدهد و از آنها مراقبت و نگاهداری کند، و با توجه به اینکه این حیوانات معمولا دارای سن زیادی بودند، به حالت دردناکی در میان انبوهی از محرومیتها به سر میبردند تا بمیرند، روی این جهات اسلام از این کار جدا جلوگیری کرده است !.

از همه گذشته از پارهای از روایات و تفاسیر استفاده می شود که آنها همه یا قسمتی از این برنامه را به خاطر بتها انجام می دادند و در واقع آنها را نذر بت می کردند در این صورت مبارزه اسلام با این کار شکل مبارزه با بت پرستی نیز به خود میگیرد.

و عجیب این است که طبق پارهای از روایات هنگامی که بعضی از این حیوانات به مرگ طبیعی میمردند، گاهی از گوشت آن (گویا به عنوان تبرک و تیمن ) استفاده می کردند که این خود یکنوع عمل زشت دیگر بود!**تفسیر نورالثقلین جلد اول صفحه 684***

@@تفسیر نمونه جلد 5 صفحه : 105@@@
سپس می فرماید: افراد کافر و بتپرست اینها را به خدا نسبت می دادند و می گفتند: قانون الهی است (و لکن الذین کفروا یفترون علی الله الکذب ).

و اکثر آنها در این باره کمترین فکر و اندیشهای نمی کردند و عقل خود را به کار نمیگرفتند، بلکه کورکورانه از دیگران تقلید مینمودند (و اکثر هم لا یعقلون ).

در آیه بعد اشاره به دلیل و منطق آنها در این تحریمهای نابجا و بیمورد کرده، می گوید: هنگامی که به آنها گفته شود به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بیائید، آنها از این کار سرباز زده، می گویند همان رسوم و آداب نیاکان ما، ما را بس است ! (و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آبائنا).

در حقیقت خلافکاریها و بت پرستیهای آنها از یکنوع بت پرستی دیگر به نام تسلیم بدون قید و شرط در برابر آداب و رسوم خرافی نیاکان سرچشمه میگرفت، گویا آنها تنها عنوان نیاکان و پدران را برای، صحت و درستی عقیده و عادات و رسوم خود کافی می پنداشتند.

قرآن صریحا به آنها پاسخ می گوید: که مگر نه این است که پدران آنها دانشی نداشتند و هدایت نیافته بودند (ا و لو کان آبائهم لا یعلمون شیئا و لا یهتدون )

یعنی اگر نیاکانی که شما در عقیده و اعمالتان به آنها متکی هستید، دانشمندان و هدایت یافتگانی بودند، اقتباس و پیروی شما از آنان از قبیل تقلید جاهل از عالم بود، اما با اینکه خودتان میدانید آنها چیزی بیشتر از شما نمیدانستند و شاید عقبتر هم بودند، با این حال کار شما مصداق روشن تقلید جاهل از جاهل است که در میزان عقل و خرد بسیار ناپسند میباشد؟

از اینکه در جمله بالا قرآن روی کلمه اکثر تکیه کرده چنین بر می آید

@@تفسیر نمونه جلد 5 صفحه 106@@@
در آن محیط جهل و تاریکی نیز، اقلیتی هر چند ضعیف، فهمیده وجود داشتند که به اینگونه اعمال بچشم حقارت و تنفر نگاه میکردند.