(94) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُواْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَی إِلَّا أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَّسُولاً
وآنگاه که هدایت به سراغ مردم آمد، چیزی مردم را از ایمانآوردن بازنداشت، جز آنکه گفتند: آیا خداوند، بشری را به عنوان پیامبر، برانگیخته است؟
نکتهها:
کسانی که دارای منطق درستی نیستند، نقطهی قوّت را نقطه ضعف میپندارند. انسان بودنِ پیامبر نقطهی قوّت است، نه ضعف. چون به خاطر داشتن غرائز و امیال و مشکلات، درد انسانها را درک میکند و میتواند الگوی عملی باشد و نسخهی مفیدی ارائه بدهد.
بر طبق آیات قرآن، بهانههای کفّار برای ایمان نیاوردن، از این قرار است:
الف: چرا انبیا انسانهایی همچون ما هستند؟
پاسخ: بهترین نوع تبلیغ آن است که همراه با نمونهی عملی و ارائه الگو باشد.
ب: اگر بناست انسانی پیامبر باشد، چرا فلانی از فلان خانواده یا شهر نباشد؟
پاسخ: تقسیمات مردم براساس خیال و معیارهای مادّی است، امّا نزول وحی لیاقت میخواهد.
ج: چرا خود ما پیامبر نباشیم؟
پاسخ: نبوّت مقامی بس والا، حتّی برتر از مقام فرشتگان است و هر انسانی با هر سابقهای سزاوار پیامبری نیست.
د: چرا فرشتگان برخود ما فرود نمیآیند؟
پاسخ: نزول فرشته بر کسانی است که سابقه انحراف و گناهی نداشته باشند وگرنه هر روز دروغ و انحرافی را به نام وحی برای مردم میآورند.
پیامها:
1- کفّار، بهانهجو و بیمنطقند. بهانهی کفّار این بود که چرا پیامبر بشری همانند آنهاست. (ما منع...)
2- پیامبران برای هدایت و تربیت مردم، به سراغ آنان میرفتند. (جائهم الهدی)
3- شخصیّت و کرامت انسان، چون برای انسان جاهلی ناشناخته بود، میپنداشت که انسان لایق نبوّت نیست. (بشراً رسولا)