تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نور جلد 4(سوره های اعراف و انفال)
حاج شیخ محسن قرائتی

سوره انفال آیه 7

وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَتِهِ وَ یَقْطَعَ دَابِرَ الْکَفِرِینَ‏
و (به یاد آورید) زمانی که خداوند شما را وعده می‏داد که یکی از دو گروه (کاروان تجارتی یا لشکر جنگی دشمن،) از آنِ شما خواهد بود، و شما (به خاطر راحت‏طلبی و منافع مادّی) دوست داشتید گروه غیر مسلّح (کاروان تجارتی) در اختیارتان قرار گیرد. در حالی که خداوند می‏خواهد حقّ را با کلمات (و سنّت‏های) خویش استوار ساخته و ریشه‏ی کفّار را برکند. (از این رو شما را با تعداد کم و نداشتن آمادگی جنگی در بدر با لشکر قریش درگیر و سرانجام پیروز ساخت.)
نکته ها
«شوکة» از «شوک»، به معنای خار و سرنیزه، و سمبل «گروه مسلّح» است. مراد از «غیر ذات الشوکة»، در اینجا همان کاروان تجاری غیر مسلّح می‏باشد.
مراد از «کلمات حقّ»، سنّت‏ها، اوامر الهی و اولیای الهی می‏باشد. کلمه‏ی «دابر»، به معنای عقب و دنباله‏ی چیزی می‏باشد و «یقطع دابر»، کنایه از ریشه‏کن ساختن است.
در ماه رمضان سال دوّم هجری، به پیامبر صلی الله علیه وآله اطلاع دادند که ابوسفیان در رأس یک کاروان تجاری بسیار مهم در راه رسیدن به مکّه می‏باشد. آن حضرت برای تضعیف قدرت کافران و جبران اموالی که کفّار مکّه از مسلمانان مهاجر مصادره کرده بودند، به همراه 313 نفر آماده‏ی حمله به آن کاروان تجاری شدند. ابوسفیان سردسته کاروان، پس از باخبر شدن از این تصمیم، کفّار مکّه را خبردار کرد و کاروان را از بیراهه، راهی مکّه نمود.
از آنجا که بسیاری از مشرکان مکّه در آن کاروان سهمی داشتند وهمچنین با زور وتهدید آنان، حدود هزار نفر به سرعت بسیج شدند و به همراه بزرگان و سرشناسان مکّه و با ساز و برگ کامل نظامی به فرماندهی ابوجهل، برای دفاع از گروه چهل نفری تجّار حرکت کردند. روز هفدهم ماه رمضان، در بیابانی بین مکّه و مدینه، سه گروه حاضر بودند: مسلمانان، سپاه کفر و کاروان تجاری کفّار.
پیامبر پس از اطلاع از حرکت سپاه دشمن، با یاران و اصحاب خود مشورت نمود که آیا به تعقیب کاروان تجاری بپردازند و یا آنکه با سپاه کفر مقابله کنند؟ نظرهای متعدّدی بیان شد، ولی سرانجام تصمیم گرفتند با سپاه کفر مقابله کنند. با آنکه مسلمین ساز و برگ نظامی چندانی نداشتند و به قصد جنگ ودرگیری مسلحانه بیرون نیامده بودند و تعداد کفّار سه برابر آنان بود، ولی عاقبت با امدادهای غیبی خداوند، بر دشمن پیروز شدند. در این جنگ، ابوجهل و هفتاد کافر دیگر کشته شدند که بیشتر کشته‏شدگان به دست علی علیه السلام بود و هفتاد نفر اسیر گشتند، در حالی که تنها 14 نفر از سپاه اسلام به شهادت رسیدند. **تفسیر المیزان***

پیام ها
1- یادآوری امدادهای الهی، لازم و عامل تقویت ایمان است. «واذ»
2- پیروزی، تنها با تعداد نفرات و تجهیزات جنگی نیست، عامل عمده، اراده‏ی خداوند است. «یرید اللّه» آری، اراده خدا، غالب بر عوامل طبیعی است.
3- گاهی اراده‏ی الهی، با دست مؤمنان انجام می‏شود. «یرید اللّه»
4- طبع انسان، راحت‏طلب است. «تَوَدّون أن غیر ذات الشوکة تکون لکم» (به خاطر سختی و مشکلات، برنامه‏های اساسی و اصولی را فدای مسائل ساده و غیر اصولی نکنیم.)
5 - احقاق حقّ، به وسیله‏ی کلمات الهی، (اولیا، سنن، قوانین، اوامر، فداکاری، جهاد و عمل به دستورات الهی) است. «یحقّ الحقّ بکلماته»
6- پیروزی حقّ بر باطل، بالاتر از درآمد اقتصادی است. «تَوَدّون أنّ غیر ذات الشوکة تکون لکم... یرید اللّه أن یحقّ الحقّ بکلماته»
7- پیروزی نهایی، با عزّت حقّ و ذلّت باطل خواهد بود. «یرید اللّه ان یحقّ الحقّ... و یقطع دابر الکافرین»
8 - هدف جهاد اسلامی، احقاق حقّ و انهدام باطل است، نه کشورگشایی و اشغال سرزمین. «أن یحقّ الحقّ بکلماته و یقطع دابر الکافرین»