سال دوّم هجری، کفّار قریش با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر در جنگ بدر شکست خورده و به مکّه بازگشتند. ابوسفیان گفت: بر کشتهها گریه نکنید، تا عقدهها خالی نشود و کینهها باقی بماند. همگی شعارِ انتقام سر دهید و من نیز تا انتقام نگیرم با همسرم همبستر نخواهم شد.
سال بعد، کفّار مکّه با سه هزار سوار و دو هزار پیاده وتجهیزات کامل به قصد جنگ با مسلمین به سوی مدینه حرکت کردند. عبّاس عموی پیامبر که تا آن روز اسلام نیاورده بود و در مکّه زندگی میکرد، به خاطر علاقه ومحبّت زیادی که به پیامبر داشت، ماجرای حرکت وحملهی کفّار را در نامهای محرمانه توسّط مردی از قبیله بنیغفّار نزد پیامبر فرستاد. همین که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از ماجرا با خبر شد، گروهی را از مدینه برای کسب اطلاعات بیشتر به سوی مکّه فرستاد. مأموران در بازگشت، حرکت قوای کفّار به سرکردگی ابوسفیان را تأیید کردند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز جمعه جلسهای تشکیل داده و با مسلمانان در این مورد مشورت فرمودند. در این جلسه دو نظریّه مطرح شد:
1- در مدینه بمانیم ودر کوچهها سنگر بگیریم تا همه بتوانند به ما کمک کنند.
2- از مدینه خارج شده و در بیرون شهر بجنگیم.
نظریّهی دوّم که همراه با حماسه و اظهار شجاعت بود، جوانان را جذب و طرفداران بیشتری پیدا کرد و در نتیجه رأی بر آن شد که از شهر خارج شوند. با اینکه نظر مبارک شخص پیامبر صلی الله علیه و آله ماندن در شهر بود، ولی به احترام احساسات جوانان، از رأی خود صرف نظر کرد. پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همراه یک نفر برای آماده کردن اردوگاه از شهر مدینه خارج شده و محلی را در دامنه کوه اُحد که شرایط نظامی خوبی داشت، برگزید. آنگاه پیامبر در خطبههای نماز جمعه مردم را از ماجرا مطلع فرموده و پس از نماز با هزار نفر از مهاجرین و انصار رهسپار اردوگاه جنگ شدند. فرمانده این جنگ شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند. حضرت چند پرچم را برافراشتند که بعضی بدست مهاجرین و بعضی بدست انصار سپرده شد.
حرکت از مدینه تا اردوگاه احد پیاده بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله از اصحاب در طیّ حرکت سان میدیدند وصفوف را منظّم میفرمودند. پیامبر در بازدید از صفوف، افراد تازهای را دیده وسؤال فرمودند: شما کیستید؟ گفتند: ما از یهودیانِ مدینه هستیم که برای کمک به شما آمدهایم. حضرت با کمی تأمّل فرمودند: برای جنگ با مشرک، از مشرک کمک نمیگیریم. وبه همین دلیل از هزار نفر لشگر اسلام سیصد نفر کم شدند. البتّه بعضی گفتهاند که همهی این سیصد نفر، یهودی نبودند بلکه مسلمانانی مانند عبداللّهبن اُبیّ هم بودند که چون حرکت مسلمانان با رأی آنان مبنی بر سنگر گرفتن در شهر موافق نشده بود، در میان راه جدا شدند.**در کتاب فروغ ابدیّت، تألیف حضرت آیت اللّه سبحانی، جلد دوّم، ص 38 و تاریخ پیامبر اسلام، تألیف آقای دکتر آیتی، ص 285، در این باره تفاوتهایی دیده میشود.***
پیامبرصلی الله علیه و آله نماز صبح را با هفتصد نفر در احد اقامه کردند، و عبداللّهبن جبیر را با پنجاه نفر از تیراندازان ماهر، مأمور حفظ دهانهی حسّاس کوه قرار داده و سفارش فرمودند که هرگز این منطقه را خالی نکنید.
ابوسفیان نیز خالدبن ولید را همراه با دویست نفر سرباز مأمور نمود تا هرگاه نگهبانان از دهانه کوه غفلت نمایند، از پشت سر به سپاه اسلام حمله ور شوند.
سرانجام دو لشگر در برابر یکدیگر صف آرایی کردند. ابوسفیان به نام بتها و زنان زیبا، و رسول خدا صلی الله علیه و آله به نام خداوند متعال، سپاه خود را تشویق میکردند. از لشگر مسلمانان فریاد اللّه اکبر، و از سپاه کفر صدای دُفّ و نی بلند بود.
جنگ که شروع شد، مسلمانان با یک حملهی سریع لشگر قریش را درهم شکستند و سپاه کفر پا به فرار گذاشته و مسلمانان آنها را تعقیب نمودند. بعضی از مسلمانان به خیال شکست قطعی کفّار سرگرم جمعآوری غنائم شدند و نگهبانانِ دهانهی کوه نیز برخلاف سفارشات اکید رسول الله صلی الله علیه و آله به طمع جمع آوری غنائم، منطقهی تحت حفاظت خود را رها کردند. در این هنگام خالدبن ولید با دویست نفر سپاه خود که در کمین بودند، از فرصت استفاده نموده و از پشت به سپاه اسلام حمله کردند.
ناگهان مسلمانان خود را در محاصره کفّار دیدند. حمزه عموی گرامی پیامبر شهید شد و جز افراد معدودی که پروانهوار گرد وجود مبارک رسولالله بودند، بقیه مسلمانان پا به فرار گذاشتند.
در این جنگ نقش علیّبن ابیطالب علیهماالسلام از همهی افراد بیشتر بود، به نحوی که شمشیر آن حضرت شکست وپیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر خود را که ذوالفقار نام داشت به آن حضرت داد و علی علیه السلام از ایشان حفاظت میکرد. در این جنگ شصت ضربه و زخم بر پیکر مبارک علی علیه السلام وارد شد. امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جبرئیل را در میان زمین و آسمان دید که میگوید: «لا فتی الاّ علیّ لاسَیف الاّ ذوالفقار»
یکی از کفّار مکّه به نام ابن قمعه، سرباز فداکار اسلام مَصعب را به خیال اینکه او پیامبر است، شهید کرد و فریاد زد: به لات و عزّی سوگند که محمّد کشته شد. کفّار به شهادت رسول خدا مطمئن شده و راه مکّه را در پیش گرفته و جنگ را رها کردند و عملاً این شعار به نفع مسلمانان تمام شد. در این میان مسلمانان نیز با شنیدن شایعه شهادت رسول خدا با ترس و وحشت پا به فرار گذاشته و بعد از با خبر شدن از زنده بودن پیامبر بازگشته و از آن حضرت عذرخواهی کردند. در این جنگ هفتاد تن از مسلمانان شهید و عدّهی زیادی نیز مجروح شدند.**تفسیر نمونه.***
پیام ها:
1- روزهای حسّاس گذشته را فراموش نکنیم وبه عنوان سند تجربه، بیاد آوریم. (و اذ غدوت...)
2- در آستانه جنگ باید از خانواده دل کند. (واذ غدوت مناهلک...)
3- برنامهریزیهای فنّی، جغرافیایی و طبیعی عملیات نظامی، باید قبل از حملهی دشمن صورت گیرد. (واذ غدوت... تبوّیء)
4- فرماندهی جنگ و انتخاب پایگاهها و مناطق استراتژیک دفاعی، به عهدهی شخص پیامبر و رهبر مسلمانان است. (تبوّیء المؤمنین مقاعد للقتال)