نکتهی سوم، استقلال است. راجع به استقلال قوّهی قضاییه، خیلی حرف زده شده است. استقلالهایی هم اعمال شده که به نظر من بعضی از این استقلالها، آن استقلال واقعی قوّهی قضاییه نبوده است. من نمیدانم حقوقدانها د رباب مفهوم استقلال قوّهی قضاییه چه میگویند. لابد حرفهای زیادی هم هست که بعداً آقایان حقوقدانها روی آن بحث خواهند کرد؛ اما آنچه که من میفهمم، این است که قاضی در اجرای حکم الهی، منتظر دستور کسی و منتهی از نهی کسی نشود؛ چون حکم الهی است.
البته، مسألهی اهم و مهم حرف درستی است. اهم و مهم در همهی احکام الهی است در باب تزاحم، جاهایی وجود دارد که چیزی از دیگری است؛ اما موارد استثناهای بسیار کوچک و کم را که در اجرای عدالت به وسیلهی پیامبر و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مشاهده میشود، کاری ندارم. روال کلی بایستی بر این باشد که استقلال قوّهی قضاییه به معنای حقیقی کلمه حفظ شود. اگر این استقلال انجام شد، یعنی معلوم گردید که نفوذ و وجهه و دست داشتن در دستگاهها، هیچ گونه تأثیری بر حکم کسی نمیگذارد، مردم خوشحال و امیدوار میشوند و مثل بچهیی که به دامن مادرش پناه میبرد، به دامان قوّهی قضاییه پناه میبرند.
من میگویم ما باید کار را به این جا برسانیم که اگر کسی در خیابان، کمترین تعرضی به حقّ کس دیگری کرد، او بگوید که من حالا سراغ قوّهی قضاییه میروم. یعنی واقعاً این حرف را با اطمینان بگوید و خودش را به اندک عکسالعملی محتاج نداند. بنابراین، قوّهی قضاییه باید به معنای واقعی، مرجع و ملجأ و پناهگاه همهی مردم باشد. . . .
این هم نمیشود جز به همان استقلال. استقلال به این معناست که وقتی قاضی میخواهد حکم بکند، نگاه نکند که این حکم موجب خوشایند یا عدم خوشایند چه کسانی میشود. در دنیا معمول است که چشم آن قاضی را که در دستش ترازوست، میبندند. یعنی برای صدور حکم، چشمش بسته است. این چشم بستن، یک چیز سمبلیک بسیاری دوستی است. من کاری ندارم که چه کسی این جا نشسته است و در خطاب کردن افراد، یکی را با اسم و دیگری را با کنیه نمیآورم. من، به دو آدم فارغ و خالی از همهی عناوین و اعتبارت کار دارم و دربارهی این دو نفر انسان میخواهم حل و فصل خصومت بکنم. آن جایی هم که خصومت نیست، همین طور حکم الهی را جاری بکنیم. (29)