تربیت
Tarbiat.Org

روضه‏های استاد فاطمی نیا
محمد رحمتی شهرضا

حضرت امام حسن علیه السلام

(1)
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بسیار مظلوم بود. در این مطالعات ناقابل، جمع بندی کردم که یک نحوه مظلومیت، حضرت مجتبی علیه السلام داشت که آن در نوع خودش بی نظیر بود. اما یک مصیبت مخصوص هم همیشه برای حضرت می‏خوانم که خدا شاهد است در حضور خانم، آن را نمی‏توانم بخوانم. آن را نگه می‏دارم در تهران، آن هم شب 28 صفر. خیلی مظلوم است. در کودکی، مادری مثل صدیقه کبری را از دست داده است. در جوانی آن همه مصیبتی که به امیرالمؤمنین علیه السلام می‏رسد، حضرت امام حسن علیه السلام هم شریک بوده است. شرکت داشت. بعد دوران امامت، با مظلومیت است. شهادت، مظلومانه تشییع جنازه، مظلومانه، دفن مظلومانه، بعد از دفن مظلومانه، الان شما بروید در قبرستان بقیع قبر نازنینش با خاک یکسان است.
خدا عذاب آنها که آن قبر را خراب کردند شدید کند. خدا خوارشان کند! خدا ذلیلشان کند! رسواشان کند!
یک عالم نجفی شعری گفته که روضه من همان شعر است. به دعای آقایان محتاجم. آن عالم می‏آید شاید این طور بوده در قبرستان بقیع و دلش می‏سوزد. ان شاء الله بقیع مشرف بشوید. همه اتان آنجا رفتید یادتان باشد. من گاهی می‏ایستادم به مردم تماشا می‏کردم این شیعیان خیلی لطیفند، مؤدبند. می‏دیدم هر که می‏رسد دم قبرستان کفشهایش را در می‏آورد. اشکش هم جاری است. این کفش در آوردن‏ها، مرا به گریه می‏انداخت. می‏گفتم: قربان معرفت این‏ها. می‏دانند این جا حرم است ولو گنبد و بارگاه ندارد. حرم است حرم. آن عالم می‏دانید چه می‏گوید؟ می‏گوید: نقل به معنا می‏کنم. فقط یک جمله. ای زائر بقیع! نگاه نکن اینجا فرش ندارد، گنبد ندارد، چراغ هم ندارد. می‏گوید: می‏دانید این‏ها کی اند؟
کواکب من آل النبی غوارب
اینها ستارگان پیغمبرند که در اینجا غروب کردند.
حوت منهم ما لیس تحویه بقعة
(2)
در اینجا و در جای دیگر بودند آقایون می‏دانند.عرض کردم تأکید روایات بر این است که ما به نشاط نگاه کنیم. نشاط، نشاط. فردا ان شاء الله شب‏های قدر می‏آید حالا هیچ کس به این احادیث عمل نمی‏کند جلسه‏های احیاء پنج، شش ساعت طول می‏کشد، مردم را می‏نشانیم. وقتی کاملا رمقشان گرفته شد و هیچ حالی برایشان نماند تازه قرآن‏ها توزیع می‏شود تا روی سرشان بگیرند و بگویند: بک یا الله! دعای کمیل مان که باید بیست دقیقه طول بکشد، معمولا سه ساعت دو ساعت و نیم طول می‏کشد. این‏ها روز قیامت جواب دارد. اگر صاحب شریعت گفت که چرا لطائف و ظرائف شریعت ما را در ذهن مردم ثقیل جلوه دادی؟ چه جواب خواهیم داد؟ یک جوان می‏خواهد برود دعای کمیل می‏داند که رفتنش با خودش است برگشتنش با کرام الکاتبین! می‏خواهد برود احیاء همینطور. بابا! مگر احیاء، شش ساعت هم می‏شود! آخر کی گفته؟ اگر تو خودت حال داری یک گوشه برو. برادر من! عزیز من! حالت را نمی‏توانی به کسی منتقل کنی. احیاها خیلی مختصر باشد؛ نشاط خیلی مهم است. غیر از این خطرناک است. یک عده را ما دیدیم در همین قم که بر خودش بعضی ریاضت‏ها را تحمیل کرده بود که مثلا حتما باید نماز شب بخوانی، روزی سه جزء قرآن بخوانی. چه بکنی. چون پشتوانه علمی هم ندارد، یک دفعه بریده بود و آمده بود می‏گفت که بله! ما یک وقت بیکار بودیم، نماز شب می‏خواندیم. چرا چون پشتوانه علمی هم نداشت. یک وقت حاج آقا حسین فاطمی است قریب به یک قرن نماز شب خواند و سیر نشد. امام راحل هم همینطور. بزرگان همینطور. یک وقت، آدمی که پشتوانه علمی ندارد و روی فقط احساس آمده ضربه می‏خورد. احساس یک اندازه‏ای دارد. اگر کسی علوم اولین و آخرین را داشته باشد و حال نداشته باشد، یک عباسی نمی‏ارزد. و اگر حال داشته باشد و پشتوانه علمی نداشته باشد، باز هم فایده ندارد. نمی‏خواهم بگویم که همه علامه بشوند ولی اگر حال هم پیدا می‏کند باید حدیثی، آیه‏ای، مبنائی، داشته باشد. خدا شاهد است از مجالسی که روی احساس برگزار می‏شود، ناراحتم. خیلی ببخشید نواری را آورده بودند در یک جائی، در آن نوار آن بنده خدا که می‏خواند، می‏گفت: شب عاشورا امام حسین علیه السلام به قمر بنی هاشم علیه السلام فرمود که اگر تو هم می‏خواهی بروی برو! خیلی ببخشید. حضرت معصومه علیها السلام مرا ببخشد، اینها درد دل من است که در پایتخت شیعه چنین مطلبی خوانده می‏شود و نوار هم می‏شود و پخش می‏شود و مشتری هم دارد. بعد می‏گفت: عباس خوشگله آمد، زینب کبری را پیدا کرد گفت برو به داداش حسینت بگو... مثل اینکه میدان مولوی بوده، مثلا دروازه غار، نعوذ بالله، یک مشت لات دور هم جمع شده بودند. آخر این شد حرف؟ همه‏اش احساس! این طور قمر بنی هاشم را آدم یاد می‏کند؟! قمر بنی هاشمی که وقتی اسمش می‏آمد، ائمه تعظیم می‏کردند و می‏گفتند: عموی ما نافذ البصیرة بود. عموی ما پرده‏ای در برابر چشمش نبود. این جوری می‏گویند تا چند نفر عوام گریه کنند. صد سال می‏خواهم گریه نکنند. اصلا همه‏اش احساس؟! آخر بند را پاره می‏کنند، زمین می‏خورند. اگر یک آدم عوامی هم می‏خواهی حالی بهش بدهید بفهمانید که این را که به تو می‏گویم، روایت دارد. روی این مبنا می‏گوئیم. غرض اینکه در دل زیاد است زیاد طول نمی‏دهم.
این را گفتم که نشاط را حتما مواظبت کنید. نشاط مهم است. تا آخر شب خوشبختانه بیدار که هستید بالاخره می‏خواهید سحری بخورید به بچه‏ها سحری بدهید، اگر حالت نشاط بود که نماز شب می‏خوانید، اگر نبود، وضو بگیر بنشین رو به قبله بگو خدایا! من از خودم چیزی ندارم. از سید الساجدین یاد گرفتم که فرمود: (ترحم من تشاء.... کیف تشاء) خدایا! دست تو خیلی باز است اگر چیزی نصف شب بدهی چیزی از تو کم نمی‏آید. این را به خدا بگو!
بنا بود که توسل به حضرت مجتبی علیه السلام کنیم. ولادت حضرت مجتبی علیه السلام را تبریک عرض می‏کنم و بشارت می‏دهم به شما آقایان و همه شیعیان - هر چند همه اتان می‏دانید - که دعای پیغمبر رد نمی‏شود. هر کس بگوید دعای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رد می‏شود، در مرز فسق یا کفر یک حرفی زده. اصلا همچنین چیزی نمی‏شود. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ما را دعا کرده است .فرموده: خدایا! دوست بدار هر کس حسن مرا دوست بدارد. همه ماها امام حسن علیه السلام را دوست می‏داریم. این پاره تن حضرت زهرا علیها السلام را دوست می‏داریم. ما ذکر خیر عموی بزرگوارت را داریم. همه‏امان ارادت داریم. حالا تشیعمان در چه حدی است؟ در چه درجه‏ای شیعه هستیم؟ بحث دیگری است. ما شما را دوست داریم، محبیم. قائل به امامت هستیم و عقیده امان هم صحیح است. مناقب و فضائل حضرت، لا تعد و لا تحصی است. علم و حلم و کرم و بزرگواری او عجیب است. آدم از کدام یک بگوید؟ شخصی می‏آید شروع می‏کند به ناسزا گفتن؛ همین طور ناسزا می‏گوید، مردم می‏گویند: الان این ارادتمندان حضرت مجتبی علیه السلام این شخص را قطعه قطعه می‏کنند. الان آقا یک خمی به ابرو بیاورد، چنین و چنان می‏شود. آقا مثل کوهی از وقار ایستاده، آرام. خدا از معاویه ملعون نگذرد. جوری اینها مردم را بار آورده بودند که راستی دشمن بودند. اینها تخم عدوات در سینه‏ها کاشته بودند. تا حضرت مجتبی علیه السلام را می‏بیند، ناسزا و بد و بیراه می‏گوید. همین طور آمد جلو، تا رسید به حضرت. حضرت فرمود: اگر تو قرض داری ما ادا کنیم. سر پناه نداری، ما به تو بدهیم. ناراحتیت چیست؟ چه مشکلی داری؟ چرا ناراحت هستی؟ افتاد به پای حضرت؛ گفت: (الله اعلم حیث یجعل رسالته) (33)؛ خدا بهتر می‏داند که رسالت را به کدام خاندان بدهد.
من در جوار حضرت فاطمه معصومه نمی‏توانم چیزهای مکشوف بخوانم، فقط اجمالا سربسته می‏گویم وقتی که شب عید میلاد حضرت باشد نمی‏دانم چه جور بگویم، بالاخره بهتر از این، ما وقت دیگری پیدا نمی‏کنیم که برای حضرت توسلی پیدا کنیم. می‏گویم آقا! ما همه امان می‏دانیم که حضرت علیه السلام به زهر جفا شهید شد. اما می‏دانید، مصیبت هایش در روضه خلاصه نمی‏شود. یک چیزهایی جانسوز من از تاریخ پیدا کرده‏ام که نمی‏توانم بگویم؛ حیاء می‏کنم. خیلی آقا مظلوم بود. فقط همین قدر بگویم که تمام عمرش با مظلومیت سپری شد. حتی بعد از شهادتش.
گنبد و بارگاه چیزی بر امام نمی‏افزاید. نبودش هم از مقام امام نمی‏کاهد. اما دشمنی، دل ما را می‏سوزاند. الان نعوذ بالله، خدایی نکرده یک خشت از این گنبد و بارگاه حضرت معصومه علیها السلام کم بشود، هیچ مقامی از حضرت فاطمه معصومه علیها السلام کاسته نمی‏شود. اما خدا نکرده اگر کسی بیاید و روی دشمنی یک خط هم روی یکی از این دیوارها بکشد، دل ما را می‏سوزاند. دشمنی ما را اذیت می‏کند. خدا لعنت کند دشمنان اهل بیت را که شب میلاد حضرت مجتبی علیه السلام یک شمع در بقیع روشن نباشد. چی می‏رساند؟ کمالات باطنیه حضرت مجتبی علیه السلام بحثش جداست و از عقول ما خارج است. اما اگر کمالات ظاهریه را هم بخواهید حساب کنید، روایت می‏گوید: صورت نازنینش این قدر زیبا بود، گاهی که می‏خواست از منزل بیرون برود، مردم جمع می‏شدند، تماشا کنند. راه بسته می‏شد و حضرت بر می‏گشت. حالا این صورت به این نازنینی؟ من اینجا جگرم برای ابی عبدالله علیه السلام سوخته که وقتی برادر را در قبر می‏گذاشت، چه حالی پیدا کرد؟ این جمله آقا کاشفیت از آن سوز باطن دارد. این را علماء می‏دانند. می‏گوید که: برادر! من هیچ وقت عطر نمی‏زنم یعنی چه؟ این جمله بسیار کاشف است ولی یک کاشفی بزرگتر از این در کربلا گفته شد. آنجا که آمد بالای سر قمر بنی هاشم علیه السلام؛ از بس که زیاد شنیدیم این جمله را شاید اهمیتش در انظار کم شده باشد. اما ببینید امام معصوم علیه السلام دو تا جمله سنگین روز عاشورا گفته است. یکی آن وقتی که قمر بنی هاشم علیه السلام آمد تا اجازه بگیرد، فرمود: (انت صاحب لوائی)؛ تو علمدار منی. کجا می‏روی؟ (فاذا مضیت تتفرق عسکری) تو اگر بروی لشکر من از هم پاشیده می‏شود. آقا برگشت و جمله‏ای گفت که آن هم کاشفیتی داشت. قمر بنی هاشم علیه السلام در مقابل امام زمانش آمد. آدم درد دلش را به کی بگوید که بهتر از امام زمانش باشد؟ امام زمان، بهترین شخص است که درد دل به او گفته می‏شود. ما هم می‏گوییم: آقا! گرفتاریم. العجل! العجل! فرق نمی‏کند همه زمانها امام زمان می‏شنود. ایشان هم برگشت و درد دلش را به امام زمانش گفت. گفت: آقا! قربانت بروم. شما درست می‏فرمایید. اما من حالم را به شما بگویم که: (لقد ضاق صدری) (34) دیگر دلم گرفته (و سئمت، من الحیاة) دیگر از زندگی سیرم، اجازه اگر بدهید من بروم و خونخواهی کنم. یک جمله سنگین دیگری هم بالای سرش بود که فرمود: (الان قد انکسر ظهری) کمرم شکست و حیاتم دیگر کم شد.
(3)
آقا شیعیانت عزادارند. ای اول مظلوم عالم! مصیبت تو هست تا بیایند و انتقام تو را بگیرند. السلام علیک یا امیرالمؤمنین و یا قائد غر المحجلین و یا سید الوصیین بله! شیعیان تو خیلی عزادارند، شهادت امیرالمؤمنین، روی آن‏ها که حضرت را می‏شناختند، خیلی اثر گذاشت. نوف بکالی می‏گوید: بعد از شهادت آقا، همانند یک مشت گوسفند پراکنده‏ای بودیم که بالای سرشان کسی نباشد نمی‏دانستیم چکار کنیم. حضرت مجتبی علیه السلام آمد و به جای پدر نشست. معاویه، خون به دلش کرد. لعنة الله علیه، خدا از او نگذرد. حضرت مجتبی علیه السلام خیلی مظلوم بود، یک وقت من از مظلومیت آقا، یک جمع بندی کردم. امام حسن مجتبی علیه السلام، دیدم آقا سنخ مظلومیتش منحصر به فرد است، کسی که در جوانی مظلوم باشد، مادری همچون صدیقه طاهره را از دست بدهد، پدری مانند امیرالمؤمنین را از دست بدهد، این از جوانی. دوران امامت هم مظلومانه بود، این قدر خیانت بکنند، حضرت را این قدر آزار می‏دادند که اصلا چرا صلح کردی؟ در گذشته گفتم که در کار امام معصوم، چرا نداریم. اما این را بدانید که، این قدر دور و برش خیانت است که چندین امیر لشکر امام حسن مجتبی علیه السلام را خریدند. معامله کردند. رفتند و بر نگشتند. ما چی می‏گوییم؟ چقدر مظلومیت؟ خیلی مظلومیت است. این هم دوران امامت. بعد، شهادت هم باید مظلومانه باشد، وقتی از آن آب خورد. آن چنان آن زهر در بدن نازنینش اثر کرده که یک وقت، حال آقا دیگر حاد شد، دور و برش آمدند، گریه کردند حضرت ابی عبدالله آمد، آقا بعد فرمود: برادر! دستت را بده به من. دستش را گرفت. گفت حسین جان! هر وقت یک مختصر فشار به دستت آوردم بدان که دیگر من از دنیا رفتم، همین طور که ابی عبدالله اشک می‏ریخت یک دفعه دیدند صدای هاهای ابی عبدالله بلند شد، معلوم شد حضرت مجتبی علیه السلام دستش را فشار داد. خدایا چقدر برای امام سخت بود، حجت خدا، برادر، این صورت نازنین، این صورت زیبا، که وقتی آقا می‏خواست برود جایی این قدر تماشاچی جمع می‏شدند که گاهی راه بسته می‏شد. آقا بر می‏گشت و می‏نشست. چطور این صورت نازنین را در خاک گذاشت؟ ابی عبدالله فرمود: برادر! بعد از این دیگر عطر نمی‏زنم. برای همیشه عزادارم، مصیبت حضرت مجتبی علیه السلام خیلی بزرگ است. مقام امام، واقعا از غیر امام بالاتر است ولی اسراری هم است که آنها بحث دیگری است بالای سر قمر بنی هاشم علیه السلام چیز دیگری گفت. اینجا می‏گوید: عطر نمی‏زنم و همیشه عزادارم؛ خیلی حرف بزرگی است مقام امام مجتبی علیه السلام از قمر بنی هاشم علیه السلام بالاتر است. آن امام است مشکلی نیست. ولی چه سری در اینجا هست که جمله، خیلی فرق کرد. گفت برادر! دیگر کمرم شکست.
ای مظلوم! ای ابی عبدالله! صلوات الله علیکم یا اهل بیت النبوة و موضع الرسالة
(4)
می‏خواهم بگویم: خانم! می‏خواستیم به شما تبریک عرض کنیم اما مظلومیت آقا زاده هم یادمان نرفته. منتهی دیشب شب عید بود نمی‏شد گفت. این قدر آقا مظلوم است که خدا می‏داند. یکی از مظلوم‏ترین چهره‏های عالم است. مردم! نیمی از ماه رمضان گذشت. نزدیک شب‏های قدر می‏شویم. خدایا! به حق حضرت مجتبی علیه السلام، مردم هر چه می‏خواهند مرحمت کن. وقتی بدن نازنین آقا را بلند کردند می‏دانید چه شد؟ شنیدید که تیراندازی شد. این تیراندازی یک فلسفه‏ای دارد. من متعهدم فقط در بیست و هشت صفر بگویم یا وقتهای دیگر که صلاح بدانم. حالا نمی‏توانم بگویم. حالا این طور که من از تاریخ فهمیدم احتمال دادم این تیراندازی دو تا فلسفه داشته است. اول یک چیزی می‏خواهم برایتان روشن کنم ما به بدن مرده جنازه می‏گوییم در عربی به تابوت می‏گویند. یادتان باشد. اگر به بدن مرده هم تسامحا اطلاق می‏شود من انکار نمی‏کنم، ولی نوعا به تابوت گفته می‏شود. تابوت آقا را که می‏بردند تیراندازی شروع شد. دو فلسفه به ذهنم رسید. احتمال است این‏ها به گمان باطل خودشان خیال می‏کردند. آقا را در جوار قبر جدش می‏خواهند ببرند دفن کنند. در صورتی که آقا به علم امامت می‏دانست و وصیت فرموده بود: این کار را نکنید من راضی نیستم که کمترین خون ریخته شود.
دوم اینکه حضرت خیلی محبوبیت داشت. تشییع جنازه حضرت علیه‏السلام خیلی ازدحام بود. تاریخ طبری یک چند تا ذیلی دارد، چیزهایی که در تاریخ طبری نیاورده، در آن ذیل آورده‏اند. آن هم سنی است. نویسنده‏اش در آنجا می‏نویسد که پای تابوت حضرت مجتبی علیه‏السلام آن قدر ازدحام شد که - عبارتش این است - لو طرحت ابرة لما وضعت الا علی رأس الانسان ابر (35) با همزه به معنای سوزن است. معادل فارسی هم دارد. می‏گوییم سوزن می‏انداختی به زمین نمی‏رسید. این‏ها می‏گویند: سوزن می‏انداختی روی سر مردم می‏افتاد، به زمین نمی‏افتاد. گمان می‏کنم یکی از فلسفه‏های تیراندازی هم این بود، که این‏ها گفتند ما عمری زحمت کشیدیم آقا را منزوی کنیم. حالا یک همچنین ازدحامی بشود؟ این‏ها همه به ضرر دشمنان است شما تشییع جنازه امام راحل را یادتان هست. تشییع جنازه امام به چشم دشمنان خاری بود، به هر حال شروع کردند به تیراندازی بالاخره بدن نازنین را در بقیع آوردند و بر زمین گذاشتند. ما نمی‏دانیم که قبر صدیقه کبری علیها السلام کجاست. چه کسی می‏داند؟ هیچ کس. امام زمان علیه السلام می‏داند. چند وقت پیش، یک بچه نه ساله پیش من آمد بچه‏ها سؤال می‏کنند. ولی این سؤال این بچه طوری بود که انگار من از خواب بیدار شدم بچه با آن فطرت پاکش بعنوان یک سؤال به من گفت آقا! قبر حضرت زهرا علیها السلام کجاست؟ گفتم: نمی‏دانم. صاحب کتاب مروج الذهب که مسعودی باشد، می‏نویسد در زمان ما در قبرستان بقیع سنگ مرمری وجود دارد. مسعودی کهنه است قدیمی است. می‏نویسد که در زمان ما، که خودش دیده است، در بقیع سنگ مرمری وجود داشته که بر روی آن نوشته: الحمد لله مبید النعم و مبیر الامم هذا قبر فاطمة بنت رسول الله و الحسن بن علی و نام سه امام دیگر را هم نوشته است. این سنگ مرمر، به این کیفیت تا زمان مسعودی بوده است. حالا ما دیگر نمی‏دانیم. بالاخره محتمل بوده است. بعضی از سنی‏ها هم این طور می‏نویسند که حسن بن علی علیه السلام را در کنار قبر مادرش آوردند. آن‏ها خیال می‏کنند که واقعا آن جاست. ما شک داریم. نمی‏دانیم آنجاست یا کنار قبر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. ما چه می‏دانیم؟ ان شاء الله خواهید دانست این چشمان گنهکار، وقتی فرزندش را ببیند، کارها مشخص می‏شود. خلاصه این صورت نازنین را آوردند. آن مقام امام، به جای خود محفوظ، این صورت نازنین حضرت مجتبی علیه السلام که این قدر زیبا بود - حضرت زهرا مرا ببخش - که وقتی می‏خواست بیرون برود، مردم تماشا می‏کردند. راه، بسته می‏شد. می‏گوییم اباعبدالله! چطور آن را روی خاک گذاشت؟ همان جا بود که فریادش بلند شد. فرمود: برادرم! دیگر بعد از این نه عطر می‏زنم، نه روغن استعمال می‏کنم. می‏گویم مقام حضرت مجتبی علیه السلام یقینا بالاتر از قمر بنی هاشم علیه السلام است. اما ما نمی‏دانیم چه شد که اینجا گفت: هیچ وقت عطر نمی‏زنم. عطر زدن و نزدن کاشفیت دارد و می‏خواهد بگوید که همیشه عزادار می‏مانم. می‏خواهد این طور بگوید، اما می‏دانید در کربلا گفت که: برادر کمرم شکست.( الان قد انکسر ظهری و قلت حیلتی.)
(5)
اول انقلاب بود. از برکت انقلاب عده‏ای مدینه رفته بودند. آنجا اجازه داده بودند که یک پارچه‏ای روی این قبرهای نازنین، بکشند. یک کسی به من تلفن زد و گفت: آقا! تلویزیون را باز کن زود منظره را ببین! از خوشحالی به من زنگ زده بود. تلویزیون را باز کردم دیدم یک پارچه سبز، روی این چهار قبر، کشیدند. بعد گوشی را گذاشتم، گریه کردم. به آن شخص نگفتم. پیش خودم گفتم: مظلومیت به کجا رسیده که برای پارچه‏ای که روی قبر نازنینشان، انداختیم، داریم خوشحالی می‏کنیم. خدایا! کی می‏شود که در اطراف آن قبر نازنین، اول گریه کنیم و بعد هم یک قدری از آن خاک‏ها را بر فرقمان، چشممان بمالیم.