یک وقتی در خدمت یکی از بندگان ممتاز خداوند و از علمای ربانی - رضوان الله تعالی علیه - بودیم. درسی پیش ایشان میخواندیم. گاهی تذکراتی داشت، میفرمود: این گداها که میآیند و در خانه را میزنند، یک وقت دری باز میشود و عتاب میکند که این چه وقتی است، در میزنی؟ چرا مزاحم شدی؟ برو! آن یکی در دیگر را میزند. آن هم ممکن است عتاب کند که چرا در میزنی، چرا مزاحم میشوی؟ ما خواب بودیم. آن یکی در را که میزند، یک غذایی، یک پولی، یک چیزی به او میدهند و میگویند: بگیر و برو! بالاخره یک دری باز میشود. میگفت اما گدایان خدا، وقتی در را باز نکند کجا بروند؟ خدایا اگر ما را نبخشی، چه میتوانیم بکنیم؟
گریههای ما، نالههای ما، قرآن سرگرفتنهای ما، هیچ کدام خدا را بدهکار نمیکند.
احیاء را علمی بگیرید. احیاء باید علمی باشد. پشتوانه داشته باشد. یک حدیث برای شما بگویم. آن هم احیاءتان را رنگینتر میکند، ان شاء الله. گریه، ناله، قرآن سر گرفتن، ما دیگر بیشتر از این راهی نداریم. اما خیال نکنی که اینها خدا را بدهکار میکند. میخواهی بخشیده شوی، درست است. طلبه رو سیاهی هستم؛هیچ چیز نمیدانم ولی بگذار از قول معصوم راهنماییات کنم. امشب. ان شاء الله - بخشیده میشوید. اگر خیال کنید اینها خدا را بدهکار میکند، کلاه سرت میرود. هیچ وقت خدا بدهکار نیست. همیشه ما به خدا بدهکاریم. مگر دعای ابوحمزه ثمالی را نخواندید که (خیرک الینا نازل)؛(5) خیرت همیشه به ما میرسد و (شرنا الیک صاعد)؛بدی ما همیشه به طرف تو میآید. خدایا! اگر بندهات غیبت کرد، گناه کرد؛چرا پشت سرش میگوید: (و سئلوا الله من فضله ان الله کان بکل شی ء علیما) (6) میخواهد بگوید خدا دکان باز نکرده، خدا مهربان است. حالا اگر مرا هم ببخشد جای دوری نمیرود. ولی نه اینکه خدا، بدهکار باشد. تو را به حق این خانم، قسم میدهم که امشب ما را ببخش. به خدا قسم اگر بخشیده نشویم، شب دست خالی بر میگردیم. این دست خالی شدن خطرناک است.
یک حدیث بگویم ان شاء الله راهنمایی بشویم. امشب باید حالتت این حدیث باشد. میفرماید: من اذنب ذنبا فعلم ان للله ان یغفر له و ان له ان یعذبه (7). احتمالا حدیث قدسی باشد. سابق در سفینة البحار دیدم. خیلی حدیث علمی پر نور و روشنگری است. (من اذنب ذنبا) هر کس گناهی بکند، نه اینکه عمدا گناه بکند و این حالت را بگیرد. نه! پیش بیاید، مثل من، امشب میگویم خدایا من گناه کردم بالاخره چکار کنم؟ به خدا قسم شب نوزدهم گفتم: خدایا غلط کردم! نفهمیدم. اعتراف کنیم. غیر از اعتراف چیزی نداریم. کسی گناه بکند فعلم ان للله یغفر له و ان له ان یعذبه خیال نکند هر کسی قرآن سر گرفت، باید خدا او را ببخشد. نه! کسی اگر گناه دارد باید این را هم بداند که بعد از این گریهها، نالهها، قرآن به سرگرفتنها، بعد از همه این حرفها، بر خداست که او را ببخشد یا نبخشد. میفرماید اگر این اندیشه را داشته باشد؛(غفر الله له). خدا او را میبخشد. امشب بگو، خدایا، من قرآن بر سر دارم و اسماء نازنین اولیاءت را بر زبان میآورم. اما در عین حال، تو را بدهکار نمی دانم. اما میدانم باز هم با تو است که مرا ببخشی یا نه! اما میدانم که تو مرا میبخشی. خدا کریم است. خدایا! مگر میشود امشب مرا نبخشی؟! ما که امشب تنها در خانه خدا نمیرویم، بلکه با یک فرق شکافته، با یک رنگ پریده، با یک رنگ زرد، با یک چهره زرد، میرویم. خدایا! اگر من آبرو ندارم؛یعنی امیرالمؤمنین هم - نعوذ بالله - آبرو ندارد؟
امیر المؤمنین، امشب چه حالی داشت؟ بچهها بالای سرش میآمدند. گریه میکردند، گاهی حضرت مجتبی علیه السلام میآمد، گاهی زینب کبری علیها سلام میآمد. ابی عبدالله علیه السلام میآمد. آقا امام حسن، امام است. امام حسین هم، امام است. هیچ فرقی هم با هم ندارند، ولایت، یک اسراری دارد؛ما نمیفهمیم. نمیدونم چیه، بله داریم که، آقا امیرالمؤمنین گاهی در اثر این ضربت از حال میرفت. گاهی به حال میآمد. در یکی از دفعات حضرت مجتبی علیه السلام نشست بالای سرش. دید آقا امیرالمؤمنین از حال رفت و امام حسن علیه السلام گریه کرد؛قطرات اشکش به صورت پدر ریخت، امیرالمؤمنین از آن حال بی حالی خارج شد و گفت: حسن جان! گریه نکن! گریه تو دلم را میسوزاند. همه اشان عزیز بودند اما نمیدانم چه سری دید که این حرف را به حضرت مجتبی گفت. حسن جان! گریه تو دلم را میسوزاند. (صلوات الله علیک یا امیر المؤمنین.)