تربیت
Tarbiat.Org

روضه‏های استاد فاطمی نیا
محمد رحمتی شهرضا

(1)

السلام علیک یا رسول الله
امروز روز شنبه بود روز رسول الله. ما در قم در خدمت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام (روحی له الفداء) متوسل به حضرت شدیم، در این مهدیه امام زمان علیه السلام هم متوسل به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می‏شویم. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خیلی مهربان اند. روایت می‏فرماید: اگر حاجت داشتی به پیغمبر پناه ببر.
این حدیث را شیخ صدوق (ره) نقل کرده است. می‏فرماید: از جائی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رد می‏شد. یک دفعه، صدای گریه کنیزی را شنید. دقت بفرمایید، این دقیق است. دلش طاقت نیاورد. بله! (رحمة للعالمین) است. گریه بشنود و بتواند ادامه راه بدهد؟ نه! برگشت. دید یک کنیزکی نشسته است و گریه می‏کند.
- چرا گریه می‏کنی؟
- یا رسول الله! مولایم یک پولی داده بود که یک چیزی بخرم. من گم کردم. فرمود: من به تو این پول را می‏دهم. پول را یک جوری داد. البته حدیثش مفصل است. پیراهن مبارکش را فروخت و این پول را داد. آمد دید دوباره گریه می‏کند. گفت: دوباره چرا گریه می‏کنی؟ عرض کرد یا رسول الله! شما پول را مرحمت فرمودید؛اما چون وقت گذشته می‏ترسم که مولایم، من را بخاطر این تأخیرم عذاب کند. خب، آنجا حضرت، پول را داده بود. ولی اینجا با دادن پول درست نمی‏شود. فرمود: خودم می‏آیم و سفارش می‏کنم که تو را عذاب نکنند! رفتند در خانه مولای این کنیز؛ در زمان سابق، از بیرون سلام می‏گفتند. این کار به معنای کسب اجازه بود. (السلام علیکم)؛یعنی اگر کسی هست بیاید بیرون، ما کار داریم. اگر جواب نمی‏دادند یعنی یا کسی نیست یا نمی‏خواهد جواب بدهند و نمی‏خواهند پذیرا شوند. حضرت فرمود: السلام علیکم. جواب نیامد. بار دوم هم جواب ندادند، بار سوم صداها بلند شد. (السلام علیک یا رسول الله) آقا بفرمائید. فرمود: چرا بار اول و دوم جواب ندادید. عرض کردند: یا رسول الله! صدای شما دلنشین بود. خواستیم این صدا را بیشتر بشنویم. آقا بفرمائید . قربان قدمتان. آقا فرمود: آمدم بگویم این دختر را اذیت نکنید. عرض کردند: یا رسول الله! نه تنها اذیت نمی‏کنیم بلکه به یمن قدم شما آزادش می‏کنیم.
دوستان! یک نکته‏ای اینجا می‏خواهم بگویم. نکته مهمی است .نکته این است که 20 سال پیش وقتی این حدیث را دیدم با خودم حرف زدم. گفتم: ای طلبه‏ای که کتاب‏ها دور و برت را گرفته‏اند، طلبه هستی شیعه هستی.، مسلمانی اما هنوز به پای این کنیز نرسیدی. مطلبی بگویم به درد این نیمه شب‏های ماه رمضان می‏خورد. شما در دعای ابوحمزه ثمالی خواندید؛خوب دقت کنید. به خودم گفتم که این کنیز یک گوشه‏ای پیدا کرد و به حال خودش گریه کرد. این کنیز به حال خودش گریه می‏کرد، منتهی این صدا به گوش پیغمبر رسید باعث شد که این کنیز آزاد بشود. به خودم گفتم ای بیچاره! اگر تو هم یک گوشه پیدا کنی، یک قدری به حال خودت گریه کنی این صدا به گوش پیغمبر برسد تو هم آزاد می‏شوی. مگر سید الساجدین علیه السلام یادمان نداده که: (اللهم و اعنی بالبکاء علی نفسی)(3). خدایا کمکم کن! به حال خودم گریه کنم. یک استادی داشتم، از اولیای خدا بود. می‏فرمود دعای ابوحمزه، یکی از موارد حساسش اینجاست: (مالی لا ابکی) چرا گریه نکنم؟ (و لا ادری ما یکون مسیری)؛ نمی‏دانم کدام طرفی رفتم؟ این گریه ندارد؟! (و لا ادری الی ما یکون مسیری).