السلام علیک یا رسول الله
امروز روز شنبه بود روز رسول الله. ما در قم در خدمت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام (روحی له الفداء) متوسل به حضرت شدیم، در این مهدیه امام زمان علیه السلام هم متوسل به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میشویم. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خیلی مهربان اند. روایت میفرماید: اگر حاجت داشتی به پیغمبر پناه ببر.
این حدیث را شیخ صدوق (ره) نقل کرده است. میفرماید: از جائی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رد میشد. یک دفعه، صدای گریه کنیزی را شنید. دقت بفرمایید، این دقیق است. دلش طاقت نیاورد. بله! (رحمة للعالمین) است. گریه بشنود و بتواند ادامه راه بدهد؟ نه! برگشت. دید یک کنیزکی نشسته است و گریه میکند.
- چرا گریه میکنی؟
- یا رسول الله! مولایم یک پولی داده بود که یک چیزی بخرم. من گم کردم. فرمود: من به تو این پول را میدهم. پول را یک جوری داد. البته حدیثش مفصل است. پیراهن مبارکش را فروخت و این پول را داد. آمد دید دوباره گریه میکند. گفت: دوباره چرا گریه میکنی؟ عرض کرد یا رسول الله! شما پول را مرحمت فرمودید؛اما چون وقت گذشته میترسم که مولایم، من را بخاطر این تأخیرم عذاب کند. خب، آنجا حضرت، پول را داده بود. ولی اینجا با دادن پول درست نمیشود. فرمود: خودم میآیم و سفارش میکنم که تو را عذاب نکنند! رفتند در خانه مولای این کنیز؛ در زمان سابق، از بیرون سلام میگفتند. این کار به معنای کسب اجازه بود. (السلام علیکم)؛یعنی اگر کسی هست بیاید بیرون، ما کار داریم. اگر جواب نمیدادند یعنی یا کسی نیست یا نمیخواهد جواب بدهند و نمیخواهند پذیرا شوند. حضرت فرمود: السلام علیکم. جواب نیامد. بار دوم هم جواب ندادند، بار سوم صداها بلند شد. (السلام علیک یا رسول الله) آقا بفرمائید. فرمود: چرا بار اول و دوم جواب ندادید. عرض کردند: یا رسول الله! صدای شما دلنشین بود. خواستیم این صدا را بیشتر بشنویم. آقا بفرمائید . قربان قدمتان. آقا فرمود: آمدم بگویم این دختر را اذیت نکنید. عرض کردند: یا رسول الله! نه تنها اذیت نمیکنیم بلکه به یمن قدم شما آزادش میکنیم.
دوستان! یک نکتهای اینجا میخواهم بگویم. نکته مهمی است .نکته این است که 20 سال پیش وقتی این حدیث را دیدم با خودم حرف زدم. گفتم: ای طلبهای که کتابها دور و برت را گرفتهاند، طلبه هستی شیعه هستی.، مسلمانی اما هنوز به پای این کنیز نرسیدی. مطلبی بگویم به درد این نیمه شبهای ماه رمضان میخورد. شما در دعای ابوحمزه ثمالی خواندید؛خوب دقت کنید. به خودم گفتم که این کنیز یک گوشهای پیدا کرد و به حال خودش گریه کرد. این کنیز به حال خودش گریه میکرد، منتهی این صدا به گوش پیغمبر رسید باعث شد که این کنیز آزاد بشود. به خودم گفتم ای بیچاره! اگر تو هم یک گوشه پیدا کنی، یک قدری به حال خودت گریه کنی این صدا به گوش پیغمبر برسد تو هم آزاد میشوی. مگر سید الساجدین علیه السلام یادمان نداده که: (اللهم و اعنی بالبکاء علی نفسی)(3). خدایا کمکم کن! به حال خودم گریه کنم. یک استادی داشتم، از اولیای خدا بود. میفرمود دعای ابوحمزه، یکی از موارد حساسش اینجاست: (مالی لا ابکی) چرا گریه نکنم؟ (و لا ادری ما یکون مسیری)؛ نمیدانم کدام طرفی رفتم؟ این گریه ندارد؟! (و لا ادری الی ما یکون مسیری).