تربیت
Tarbiat.Org

یاد خدا
مرکز غدیر‏‏‏

316- سرگذشت حضرت یونس

1- حضرت یونس در میان قومش به دعوت و تبلیغ مشغول بود، ولی هر چه کوشش کرد، ارشادهای او در دل آنها مؤثر نیفتاد، خشمگین شد و محل را ترک کرد و به سوی دریا رفت، در آنجا بر کشتی سوار شد، در میان راه دریا متلاطم گشت، چیزی نمانده بود که همه اهل کشتی غرق شوند. ناخدای کشتی گفت: من فکر می‏کنم در میان شما بنده فراری وجود دارد که باید به دریا افکنده شود، (و یا گفت کشتی زیاد سنگین است و باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیفکنیم) به هر حال چند بار قرعه کشیدند و درهر بار به نام یونس در آمد. او فهمید دراین کار سری نهفته است و تسلیم حوادث شد. وقتی او را به دریا افکندند، نهنگ عظیمی او در کام خود فرو برد و خدا او را به صورت اعجازآمیز زنده نگاه داشت.
2- سرانجام او متوجه شد ترک اولایی انجام داده، به درگاه خدا روی آورد و به تقصیر خود اعتراف نمود، خدا نیز دعای او را استجابت فرمود، از آن تنگنا نجاتش داد.(319)
3- سرانجام به خاطر همین ترک اولی (خسته شدن از تبلیغ بین قوم خود) او را در فشار قرار دادیم. نهنگ عظیمی او را بلعید، فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت (و او (یونس) در آن ظلمتهای متراکم صدا زد: خداوندا، جز تو معبودی نیست) سبحانک انی کنت من الظالمین (خداوندا، پاک و منزهی، من از ستمکاران بودم).
4- هم بر خویش ستم کردم و هم بر قوم خودم، می‏بایست بیش از این شداید و ناملایمات و سختی‏ها را پذیرا می‏شدم. تن به همه شکنجه‏ها می‏دادم، و شاید آنها به راه آیند.(320)