تربیت
Tarbiat.Org

مُنافقین در کلام و پیام نورانی امام خمینی قدّس سرّه الشّریف
مرکز غدیر‏‏‏

شما گرفتار یک جمعیتی هستید که خودشان، خودشان را بیهوش می کنند و داغ می کنند برای این که گردن شما بگذارند

همین دیشب یا دیروز بود که یک آقائی به من گفت که:
من رفتم منزل فلان شخص، شخصیت، وقتی از پیش آن شخص بیرون آمدم بعضی از اشخاصی که در دفتر این آقا بودند گفتند که شکنجه شده اگر بخواهید ببینید اینجا یکی هست.
ایشان گفتند :
بله من می خواهم ببینم.
ایشان گفتند که :
من رفتم دیدم که یک شخصی روی چیزش را باز کرد آنجا، گفت که این ها با سیگار هست و من را داغ کردند، من را چه کردند. و اسم فلان آدم هم با همین سیگار رویش ثبت بود، اسم یکی از مقامات محترم قضائی، اسم او را می گفت که آن شخص مدعی بود که این ها با سر سیگار اینجوری کردند و من را شکنجه کردند و داغ کردند و آن اسم هم رویش بود یعنی آن اسم را به قول او با سر سیگار آنجا نوشته بود.
ایشان گفتند که :
من ابتدائا به نظرم آمد که خالکوبی کردند. بعد با او صحبت کردم گفتم که :
کی شما را گرفت؟
گفت که :
یک دسته ای تو بیابان آمدند و یک اتومبیل بود و من را گرفتند و شکنجه کردند و چه گفتند.
خوب شناختی آن ها را؟
گفت نه، سرو کله‏شان را بسته بودند آن ها.
گفتم که:
کجا شما را این شکنجه را دادند؟
گفت که :
در همان اتومبیل این شکنجه را دادند و آن ها هم پاسدار بودند.
گفتم:
خوب تو که می گوئی سَر و کلّه شان را بسته بودند از کجا می گوئی پاسدار بودند، شاید رفقای خودت بودند. گفت:
ماند و نتوانست جواب بدهد.
بعد من گفتم که :
تو از این منافقین هستی و اینجا آمده‏ای شکایت می کنی، پاشو برو.
این ها یک همچو وضعی دارند بلکه من شنیده ام از یک نفر آدم که در چیز قضائی بود که در فلان جا (حالا یادم نیست مثل این که شیراز را می گفت) که بعضی از این ها، آن رفیق خودشان را بیهوش می کنند و شکنجه می کنند برای این که بگویند شکنجه ما داریم. شما سرو کارتان با یک همچو مردمی است.(23)