تربیت
Tarbiat.Org

احدی الحسنیین‏
مرکز غدیر‏‏‏

1- صدر اسلام‏

بررسی تاریخ صدر اسلام نشان می‏دهد که قویترین نیروی محرکه برای مسلمین در آن دوره، عشق به شهادت در راه خدا بوده است.
مسلمانان با تکیه بر اصل احدی الحسنیین هر مانعی، هر اندازه بزرگ را به راحتی از میان می‏بردند به گونه‏ای که در سالیانی اندک توانستند قلمرو نفوذ اسلام را به طور چشم‏گیری گسترش دهند.
به راستی اگر نبود عامل شهادت، به دست آوردن آن همه موفقیت‏ها چگونه میسر می‏شد؟ مردمی که سر تا پا در شرک و خودپرستی فرو رفته بودند و زشت‏ترین اعمال از قبیل: قتل نفس، تجاوز به عنف، زنده به گور کردن دختران، دزدی، غارت اموال دیگران و انواع فسق و فجور برای آنها امری عادی به شمار می‏رفت در مدت کوتاهی به منادیان توحید مبدل گردید و در کنار پیامبر خدا بیش از یکصد غزوه و سریه به پا ساختند.
در اینجا نمونه‏ای از رشادت‏های مسلمین- که در سریه مؤته اتفاق افتاده- ذکر می‏گردد: پیامبر اکرم در جمادی الاولی سال هشتم هجرت، زید بن حارثه را به فرماندهی سریه موته منصوب کرده و فرمود:
اگر زید به شهادت رسید، جعفر بن ابی طالب فرماندهی خواهد داشت و اگر او به شهادت رسید عبدالله بن رواحه امیر سریه خواهد بود.
سپاهیان به سوی مؤته رهسپار شدند تا اینکه در سرزمین شام به معان رسیدند و آنجا خبر یافتند که هرقل پادشاه روم شرقی در سرزمین بلقاء با صد هزار رومی در مآب فرود آمده است و از قبیله‏های لخم، جذام، وائل، بکر، یقین، بهراء و بلی نیز صد هزار نفر به فرماندهی مردی از قبیله‏ی بلی و طایفه اراشه بنام مالک بن زافله بدیشان پیوسته است.
با رسیدن این خبر، مسلمانان دو روز در معان ماندند و در این اندیشه بسر می‏بردند که با این پیش آمد باید چه کرد؟ بالاخره بنا بر آن گذاشتند که که همانجا بمانند و پیش آمد را به رسول خدا گزارش دهند و از شماره‏ی دشمن، وی را با خبر سازند، تا آنکه مردانی به مسلمانان بفرستد، یا آنان را دستور دهد که با همین وضع به سوی دشمن پیشروی کنند اما عبد الله بن رواحه مردم دلیر ساخت و گفت:
به خدا قسم: آنچه از آن بیم دارید، همان است که در جستجوی آن از خانه بیرون آمده‏اید، یعنی نیل به شهادت در راه خدا، ما به اتکای شماره و نیرو و فزونی سپاه، با دشمن نمی‏جنگیم و تنها اتکای ما، به این دینی است که خدا ما را بدان سرافراز کرده است، به خدا قسم، به یاد دارم که در جنگ بدر بیش از دو اسب و در یک جنگ بیش از یک اسب بیشتر نداشتیم، پیش روید که یکی از دو امر نیک در پیش است، یا پیروزی بر دشمن یا نیل به شهادت. مردم همگی گفتند:
به خدا قسم پسر رواحه راست می‏گوید و آنگاه رهسپار شدند، عبدالله بن رواحه در این باب اشعاری دارد که در تاریخ ضبط شده است.
زید بن ارقم می‏گوید:
من یتیمی بودم سحت سرپرستی عبدالله بن رواحیه. او مرا در سفر موته برد و پشت سر خود سوار کرده بود، شبی در بین راه اشعاری زمزمه می‏کرد و شوق و عشقی به شهادت نشان می‏داد. من با شنیدن اشعار وی به گریه افتادم اما عبدالله مرا با عصای خود ادب کرد و گفت:
ای بی‏همت! چه زیانی خواهی برد اگر خدا مرا به سعادت شهادت رساند و تو تنها بر این شتر سوار شوی و به مدینه باز گردی.(45)
2 - دوران مبارزات شیعه‏
همان گونه که گفته شد، شهادت مقام بلندی است که آیات و روایات بسیاری بر آن دلالت دارند.
سیره ائمه علیهم السلام و اشتیاق آن‏ها برای دست یابی به این عطیه الهی، آن در هاله‏ای از قداست و عظمت قرار داده است. از این رو پیروان راستین اسلام - که شیعیان حقیقی اهل بیت هستند - با تاسی به آن بزرگواران، دست از جهاد و پیکار علیه ظلم و ستم بر نداشته و مشتاقانه به استقبال شهادت شتافته‏اند.
به راستی اگر نبود مسئله شهادت، و احراز مقام خلیفه الهی، چه انگیزه‏ای می‏توانست انسان هائی با آن عظمت و بزرگی را تا این اندازه به پیکار با دشمنان خدا وا دارد؟
به طور کلی هیچ گاه تاریخ تشیع خالی از این حماسه سازی هانبوده است. هر قدر تهاجم دشمنان اسلام بیشتر، مبارزات، استوارتر بوده است و اصولا فدا کردن جان در راه خدا برای شیعیان امری عادی بوده به طوری که در مقابل تهدیدات جبابره زمان ذره‏ای عقب نشینی نداشته‏اند.
نمونه‏های این مقاومت‏ها فراوان است. شدت عمل حکام جورگاه بدانجا می‏رسیده که مخلص‏ترین شیعیان رازنده زنده بین دیوار مدفون می‏ساخته‏اند اما آنان دست از تعقیب هدف بر نمی‏داشتند.
نتیجه این مجاهدات‏ها این بود که اسلام حقیقی از دست نرفت و تلاش همه جانبه دشمنان اعم از منافقین و غیر آنان بی‏ثمر ماند.
در اینجا بعنوان نمونه به واقعه فخ اشاره می‏رود:
حسین بن علی عابدبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب - (علیه السلام) معروف به صاحب الفخ از بزرگان علمای اسلام و از کسانی است که برای تجدید مجد و عظمت تشیع در سال 169 هجری قمری، قیام خونینی به راه انداخت که قرن هاست از نظرهای مورخین محو نگشته و اثری عمیق درعالم تشیع به جا گذاشته است.
وی که در دوران اقتدار بنی العباس می‏زیست در مقابل ظلم بیش از حد آنان که کمر به نابودی آل علی (علیه السلام) بسته بودند قیام کرد.
در مدینه، عمال دولت مهدی بن منصور دوانیقی سیره بنی امیه را پیش گرفتند و نسبت به آل علی (علیه السلام) نهایت ظلم و ستم روا داشتند.
ابوالفرج اصفهانی می‏نویسد:
هادی عباسی، اسحاق بن عیسی بن علی را والی مدینه نموده، این والی هم عبد العزیز بن عبد الله بن عمر بن الخطاب را جانشین خود در مدینه قرار داد که مردی بسیار ظالم و فاسق و متهتک و از سر سخت‏ترین دشمنان آل ابو طالب بود.
در دیقعده سال 169 صبحگاهان، قیام آغاز گردید. موذن صدای حی علی خیر العمل - که مشخصه اذان شیعیان است - از بالای مناره سر داد. وحشت سراپای حکام مدینه را فرا گرفت. جانشین فرماندار مدینه از بیم جان فرار کرد و از مدینه خارج شد.
شیعیان به فرماندهی حسین صاحب الفخ پس از درگیری با قوای دولتی و سرکوب آنها بسوی مکه شتافتند و چون به یک فرسخی مکه به منطقه فخ رسیدند با لشکر خلیفه مواجه شدند و نبردی جانانه کردند و با آنکه تعداد آنها اندک بود بسیاری از نیروهای دشمن را به قتل رساندند و حسین صاحب الفخ به همراه تعدادی به شهادت رسیدند.
مسعودی در مروج الذهب می‏نویسد: ابدان سادات علوی آن قدر روی زمین ماند که درندگان صحرا آن‏ها را خوردند لشگر بنی عباس سرهای شهدا را آوردند در مجلسی که امام موسی کاظم (علیه السلام) حضور داشتند، موسی و عباس عباسی از امام هفتم پرسیدند این سر حسین است؟ حضرت فرمود اناالله و انا الیه راجعون آری این سر حسین است او مردی درست کار، روزه دار نماز گذار، صالح، آمر به معروف و ناهی از منکر بود در میان سادات حسنی نظیر نداشت.(46)
در اینجا به دو روایت درباره شهدای فخ اشاره می‏کنیم:
1 - یحیی بن زید عن زید بن علی قال: انتهی رسول الله (صلی‏الله علیه وآله) الی موضع فخ فصلی با صحابه صلاه الجنازه ثم قال:
یقتل هاهنا رجل من اهل بیتی فی عصابه من المومنین ینزل لهم باکفان و حفوط من الجنه تسبق ارواحهم اجسادهم الی الجنه.(47)
ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین به نقل از زید بن علی گوید:
پیامبر اکرم (صلی‏الله علیه وآله) به فخ رسید در آن جا نمازی مانند نماز میت خواند و فرمود:
در این سرزمین مردی از خاندان من با دسته‏ای از خویشان و یاورانش کشته می‏شوند که کفن و حنوط آن‏ها از بهشت می‏آید ارواح ایشان در رفتن به بهشت از اجسادشان سبقت می‏گیرد.
2 - عن نضربن قرواش قال: اکریت جعفر بن محمد (علیه السلام) من المدینه قلما رحلنا من بطن مر قال لی یا نصر اذا انتهیت الی فخ فاعلمنی قلت او لست تعرفه قال بلی و لکن اخشی ان تغلبنی عینی فلما انتهینا الی فخ دنوت من المحمل فاذا هو نائم فتنحنحت فلم ینتبه فحرکت المحمل فجلس فقلت قد بلغت فقال حل محملی ثم قال صل القصار فوصلته ثم تنحیت به عن الجاده فانخت بعیره فقال ناولنی الاداوه و الر کوه فتوضا و صلی ثم رکب فقلت له جعلت فداک رایتک قد صنعت شیئا افهو من مناسک الحج قال لا و لکن یقتل هاهنا رجل من اهل بیتی فی عطابه تسبق ارواحهم اجسادهم الی الجنه
نضربن قرواش گوید:
شترم را برای سفر حج به امام صادق کرایه داده بودم. حضرت به من سفارش کردند که وقتی به فخ (محل شهادت شهداء فخ که در نزدیکی خانه خدا قرار دارد) رسیدیم مرا خبر کن. عرض کردم: مگر شما این محل را بلد نیستید؟! فرمود:
چرا بلدم لکن می‏ترسم وقتی به آنجا می‏رسیم خراب بر چشمانم غلبه کرده باشد.
به راه افتادیم تا اینکه به محل فخ رسیدیم. نزدیک کجاوه شدم دیدم حضرت به خواب رفته‏اند به آرامی صدا زدم اما بیدار نشدند. به ناچار تکانی به کجاوه دادم. بیدار شدند و نشستند و فرمودند کجاوه را نگه دار و شتر را بخوابان تا پیاده شوم. نگه داشتم و پیاده شدند و وضو گرفته. در آن مکان نماز خواندند و دوباره سوار کجاوه شدند. عرض کردم:
فدایتان شوم. آیا نماز خواندن در این محل، جزء مناسک حج است‏
فرمود:
نه، جزء مناسک حج نیست لکن در این مکان مردی از خاندان من به همراه تعدادی از یارانش به شهادت از بدنهایشان سبقت می‏گیرد. (کنایه از اینکه مردانی هستند که همگی عاشق شهادت در راه خدا هستند(48)