دوازده روایت در این مورد از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) بنقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وارد شده که چند روایت جامع آنها را نقل میکنیم.
امام باقر (علیه السلام)، فرمود: خدای عزوجل هرگاه بخواهد (بنا بمصلحتی از جانب خود) بندهای را گرامی دارد، و آن بنده گناهکار است او را گرفتار بیماری کند، اگر بیمارش نکند، گرفتار فقر و نیازمندی کند، اگر باین هم گرفتار نکند مرگ را بر او دشوار میکند تا کیفر گناهانش باشد.
فرمود: و چون بنا بمصلحتی خداوند بخواهد بندهای را خوار کند و عمل نیکی در پیشگاه خدا طلبکار است بمکافات آن عمل نیک تنش را سالم کند، اگر این را هم نکند، روزی او را افزون کند و اگر این را هم نکند مرگ را بر او آسان کند تا مکافات عمل نیک او گردد.
در چند خبر دیگر امام صادق (علیه السلام) بنقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
خدای عزوجل فرموده: بعزت و جلالم سوگند، بندهای را که میخواهم باو ترحم کنم از دنیا نمیبرم تا آنکه هر گناهی که کرده کیفر آنرا در دنیا تلافی کنم یا به بیماری تنش و یا تنگی معیشتش و یا ترسی در دنیایش؛ پس اگر باز هم گناهش پاک نشود، مرگ را بر او سخت قرار دهم. و بعزت و جلالم سوگند، بندهای را که میخواهم عذابش کنم از دنیا نمیبرم مگر آنگاه که هر عمل نیکی که کرده پاداش او را در دنیا بدهم، یا به وسعت رزقش و یا بسلامتی در تنش و یا به آرامش در دنیایش، و اگر طلبکار شود مرگ را بر او آسان کنم.
در حدیث ششم این باب امام صادق (علیه السلام) فرمود امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در تفسیر آیه:
و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر (30 - سوره شوری):
(و آنچه از مصیبتها بشما میرسد بسبب آنست که باختیار خود بدست آوردهاید، و خدا از بسیاری از گناهانتان میگذرد).
فرمود: هیچ برگبرگ شدنی و نه خوردن به سنگی، و نه لغزش قدمی، و نه خراش چوبی نیست مگر بسبب گناهی (که انسان مرتکب میشود) و هر آینه آنچه را که خداوند میگذرد بیشتر است، پس کسی که خداوند کیفر گناهانش را در دنیا به تعجیل انداخت، کریمتر و بزرگتر از آنست که دوباره در آخرت نیز او را کیفر دهد.
در خبر دیگری از این باب امام باقر (علیه السلام) فرمود: یکی از پیامبران بنیاسرائیل بمردی گذشت که نیمی از او به زیر دیوار و نیمی دیگر بیرون از دیوار است و مرغان با منقار سوراخ سوراخ و سگان پاره پاره کردهاند. از آنجا گذشت به شهری رسید و دید یکی از بزرگان آنها مرده بر روی تختی خوابانیدهاند و پارچه ابریشمی گرانبهائی برویش کشیدهاند و اطراف جنازهاش شمعدانها میسوزد.
پیامبر خدا عرض کرد: پروردگارا شهادت میدهم که تو حکیمی، عادلی، ستم روا نمیداری، آن یکی از بندگان تو بود که در تمام عمرش یک لحظه شرک بتو نیاورده بود آنچنان میراندی و این یک، بندهای است که یک لحظه در عمرش بتو ایمان نیاورده بود اینچنین میراندی؟
خطاب رسید: ای بنده من، آنچنانکه گفتی من حکیم و عادلم، ستم نمیکنم، آن بندهام نزد من بدکار و گناهکار بود، با آن وضع میراندم تا مرا که ملاقات میکند، گناهی بر او نماند، و این بندهام حسنهای نزد من داشت و با این جلالت میراندم تا مرا ملاقات کند و حسنهای از من طلبکار نباشد.