تربیت
Tarbiat.Org

خلاصه‏ای از اصول کافی
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

شک و تردید در اعتقاد

9 روایت در این باب بیان شده از جمله اینکه:
حسین بن حکم گوید به عبدالصالح (امام کاظم (علیه السلام)) نوشتم که من (در امر دینم) در شک و تردیدم همچنانکه ابراهیم (علیه السلام) نیز گفت.
رب ارنی کیف تحیی الموتی، (خدایا، مرا بنما که چگونه مردگان را زنده می‏کنی؟) و من دوست دارم که مرا چیزی از طریق امامت نشان دهید.
آن حضرت در پاسخ او نوشت که: بدان که ابراهیم (علیه السلام) مؤمن بود و خواست بایمانش بیافزاید ولی تو در شکی و در شک کننده خیری نیست. و نوشت که: شک تا وقتی است که یقین نیامده باشد و چون یقین آمد شک جایز نباشد...
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در یکی از خطبه‏هایش فرمود:
لاتر تابوا فتشکوا و لاتشکوا فتکفروا.
یعنی تردید و دودلی بخود راه ندهید که در شک افتید و شک نکنید که کافر شوید(41).
در تأیید این بیان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، محمد بن مسلم (یکی از شاگردان امام صادق (علیه السلام)) می‏گوید: روزی نزد امام صادق (علیه السلام) سمت چپ آن حضرت نشسته بودم و زراره هم سمت راست آن بزرگوار بود در این حال ابوبصیر بر آن حضرت وارد شد و عرض کرد:
ای اباعبدالله، چه می‏فرمائی درباره کسی که در خدا شک دارد؟
فرمود: کافر است ای ابا محمد.
عرض کرد: اگر در رسول خدا شک کند چه؟
فرمود: کافر است.
سپس حضرت صادق (علیه السلام) متوجه زراره شد و فرمود: همانا کافر شود هرگاه انکار کند.
در روایت دیگر فرمود: کسی که شک کند در خدا بعد از آنکه از پدر و مادر با ایمانی بر فطرت توحید متولد شده، هرگز بسوی خیر باز نمی‏گردد.
در روایت دیگر فرمود: هر کس در امری از امور دین شک کند یا در گمان باشد و بر یکی از این دو باقی بماند خداوند عملش را باطل کند زیرا حجت خدا همانا حجت واضح و روشن است.
محمد بن مسلم می‏گوید به امام باقر یا صادق (علیهما السلام) عرض کردم مردی را می‏بینم که در عبادت و کوشش در امور دین و خشوع مواظبت دارد ولی اعتقاد به حق یعنی در امر امامت نیست، آیا این عبادت و اجتهاد و خشوع بحال او مفید است؟
فرمود: ای ابامحمد، مثل اهل بیت، مثل اهل بیتی است که در بنی اسرائیل بودند، یکی از آنها چهل شب کوشش و عبادت نمی‏کرد مگر اینکه دعا می‏کرد و مستجاب می‏شد، ولی مردی از آنها چهل شب ریاضت کشید پس از چهل شب دعا کرد دعایش مستجاب نشد، نزد عیسی بن مریم (علیه السلام) رفت و ماجرای خود را گفت و از آن حضرت خواست دعا کند خدا دعایش را مستجاب کند، فرمود عیسی (علیه السلام) وضو ساخت و نماز گزارد و درباره آن مرد دعا کرد. خدای متعال باو وحی کرد که ای عیسی، بنده من غیر از دری که باید از آن دربیاید پیش من آمد؛ او مرا خواند در حالی که در دلش نسبت بتو در شک بود، اگر آنقدر مرا بخواند که گردنش قطع و انگشتانش بریده شود دعایش را مستجاب نمی‏کنم.
فرمود: عیسی (علیه السلام) متوجه آن مرد شد و گفت: تو پروردگارت را می‏خوانی با اینکه نسبت به پیامبرش در شکی؟ آن مرد گفت، ای روح‏الله و کلمه خدا، آنچه فرمودی بخدا سوگند درست است، از خدا بخواه که شک را از دل من ببرد.
فرمود عیسی (علیه السلام) دعا کرد و خداوند توبه او را پذیرفت و در شمار اهل بیت خود قرار گرفت(42).