امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: نفاق دارای چهار ستون است:
1- هوسرانی 2- سهلانگاری 3- کینهتوزی 4- آزمندی
هوسرانی بر چهار شعبه است: ستمکاری - دشمنی - شهوترانی و سرکشی؛
کسی که ستمکاری کند، گرفتاریش زیاد شود و مردم از او دوری کنند و بر علیه او اقدام کنند، و کسی که دشمنی کند از هلاکتها نیاساید و دلش سالم نماند و بر نفس خود از جلوگیری شهوات مسلط نشود، و هر کس مهار نفس خود را در شهوات در حد اعتدال نگه ندارد در پلیدیها و بدمنشیها افتد؛ و هر کسی سرکشی کند، عمداً و بدون دلیل خود را بگمراهی اندازد.
سهلانگاری، نیز بر چهار شعبه است: بی توجهی - آرزو - ترس - و مسامحه و تعلل؛ و این بجهت آنست که ترس و بی جرأتی انسان را از اجرای حق باز میدارد. مسامحه و تعلل در کارها موجب تفریط و نقصان در عمل و کردار میشود تا اینکه ناگهان اجل انسان را دریابد؛ و اگر آرزو نباشد انسان حساب کارش را میداند از نیک و بدی که انجام داده و اگر بداند آنچه را که بکار بسته (از کردار و اعمال ناشایستهای که از روی جهل و نادانی مرتکب شده و بجای اتیان اعمال حسنه، بار گناه و معصیت ذخیره روز واپسین نموده) از ترس و هراس بمیرد بیتوجهی نیز دست انسان را از اعمال شایسته کوتاه میسازد.
کینهتوزی، نیز چهار شعبه دارد: کبر - فخر و مباهات - حمیت (بیپروائی) و عصبیت.
کسی که تکبر ورزد، پشت به حق کند - و کسی که بر خود فخر و مباهات کند به هرزگی افتد. و کسی که بیپروا باشد بر گناهان اصرار ورزد، و کسی که تعصب ورزد، ستمکاری کند...
آزمندی، نیز بر چهار شعبه است: خوشحالی - شادمانی - لجبازی - افزونطلبی.
خوشحالی (و سرور از تمایلات نفسانی) نزد خدا مکروه است شادمانی و خوش گذرانی نیز انسان را به غرور و خودپسندی کشاند. لجبازی نیز بلای کسی است که مبتلای آن را بکشیدن بار گناهان وامیدارد. افزونطلبی هم بازیچه و سرگرمی است و تبدیل چیز نفیس و گرانبهائی است به پستتر و بیارزش.
اینست نفاق و ستونها و شعبههای آن و خداوند بر بندگانش غالب است، نامش بلند است و جهش(38) والا. هر چه را آفریده زیبا و نیکو ساخته است و دو دست جود و کرمش گشاده است و گشایش رحمتش همه چیز را فرا گرفته است، امر او آشکار و نورش تابان و برکاتش در فیضان و جریان و حکمتش روشنی بخش دلهای روشن و کتابش استوار و حجتش عیان و دینش خالص و سلطنتش محکم و نمایان و سخنانش حق و پایدار و موازین و ترازوهایش بر عدل و داد استوار، فرستادگانش رسانیدند، بدیها را گناه شمرد و گناه را فتنه قرار داد و فتنه را چرکین. اعمال صالحه را موجب خشنودی خود، و خشنودی او موجب بازگشت و توبه، و توبه را پاک کننده از گناهان دانست. پس هر که توبه نمود هدایت یافت و هر که فتنهانگیزی نمود گمراه شد مادامیکه بسوی خدا بازنگشت و توبه ننمود و اعتراف بگناهان نکرد. بر خدا دلیری نکند مگر کسی که نابودی خود را خواهد. تا آخر حدیث.
محمد بن فضیل گفت به ابی الحسن (علیه السلام) نامهای نوشتم و از مسألهای پرسش کردم، در پاسخ نوشت:
ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصلوه قاموا کسالی یراؤ ون الناس و لا یذکرون الله الا قلیلاً مذبذبین بین ذلک لاالی هؤلاء و لا الی هؤلاء و من یضلل الله فلن تجدله سبیلاً - النساء - 142.
(براستی که منافقان با خدا نیرنگ بازی میکنند و حال اینکه خدا نیرنگ کند با آنان - یعنی خدا کیفر مکر و نیرنگشان را بخودشان باز - میگرداند - و هرگاه بنماز ایستند با کسالت ایستند، بین مردم تظاهر و خودنمائی نمایند و خدا را یاد نمیکنند مکر اندکی (آنهم برای خودنمائی) میان دو گروه در ترددند، نه مانند مؤمنین از روی اخلاص اظهار ایمان کنند و نه مانند مشرکان و کفار اظهار کفر نمایند، و هر که را که خدا گمراه سازد هرگز راهی بسوی هدایت آنان نیابی، نه از کفار بشمار آیند، نه از مسلمانان، اظهار ایمان نمایند و بکفر و تکذیب گرایند. خدا لعنتشان کند.
دیگر از نشانههای منافقین حدیث ذیل است بنقل ابیحمزه از علی بن الحسین (علیهما السلام):
قال: ان المنافق ینهی ولاینتهی و یأمربها لایأتی و اذا قام الی الصلوه اعترض... الخ.
فرمود: براستی که منافق، مردم را از کارهای زشت نهی میکند و خود را نهی نمیکند. و دیگران را بکاری که خود انجام نمیدهد، فرمان میدهد، و هرگاه بنماز ایستد رو برگرداند یعنی توجه ندارد، و هرگاه رکوع کند، خود را مانند گوسفند بزمین اندازد، شب میکند و همتی بجز صرف شام ندارد در حالی که روزهدار نبوده، و صبح میکند و سعیش بر خوابیدن باشد با اینکه شب زندهدار نبوده، اگر سخنی گوید دروغ بگوید و اگر گرامیش بشماری و امانت نزد او بسپاری، خیانت کند، و اگر از حضور او دور شوی غیبت و بدگوئی از تو کند و اگر وعدهای بدهد تخلف نماید.
امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت نموده که آن حضرت فرمود:
مثل المنافق مثل الجذع، اراد صاحبه ان ینتفع به فی بعض بنائه فلم یستقم له فی الموضع الذی اراد، فحوله فی موضع آخر فلم یستقم له فی الموضع الذی اراد، فحوله فی موضع آخر فلم یستقم له فکان آخر ذلک أن احرقه النار.
یعنی مثل منافق بمانند تنه درخت خرمائی است که صاحب آن میخواهد در بنای ساختمانی از آن استفاده کند و در آنجائی که میخواهد آنرا بکار برد استوار نمیگردد، او را بجای دیگر منتقل میکند که در آنجا بپا دارد، آنجا نیز استوار نمیماند و آخرین چارهاش اینست که آنرا در آتش بسوزاند.
و نیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگر فرموده: هر اندازه که خشوع اعضا و جوارح انسان از خشوع قلب زیادتر باشد نزد ما نفاق محسوب میشود.
توضیح - چون وجود منافقین از صدر اسلام تا زمان حاضر از نظر اسلام حائز اهمیت بوده و زیانهای فاحش و غیر قابل جبران پیوسته از این دسته به پیکر اسلام و اجتماع مسلمین وارد آمده و مسلمانان از شراین صنف مردم در امان نبوده و نمیباشند، بلکه بسا ممکن است زیانهائی که از این گروه به اجتماع مسلمانان وارد آید بمراتب شدیدتر و خطرناکتر از زیانهای وارده از جانب کفار و مشرکین باشد بنابراین لازم است مسلمانان بهوش باشند و این شیادهای بدتر از کفار حربی را که خداوند جایگاه آنان را اسفل السافلین جهنم قرار داده و فرموده است:
ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار:
یعنی بتحقیق جایگاه منافقین در پستترین طبقه جهنم و شدیدترین عذاب آتش دوزخ است)، خوب بشناسند.
بنابراین، مناسب است بحث در این باب را قدری توسعه داده با استفاده از آیات کریمه قرآن که صفات منافقین را توصیف نموده است مردم منافق را بهتر بشناسیم.
و لذا پس از ترجمه چند حدیث از احادیث وارده در این باب که متضمن شش حدیث میباشد مبنی بر معرفی و شرح ستونها و شعبههای نفاق از بیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سئوال محمد بن فضیل از ابی الحسن (علیه السلام) و جواب آن حضرت به آیه مبارکه که از سوره نساء، ترجمه آیاتی را که درباره منافقین و معرفی آنها در سوره بقره نازل شده باین بحث میافزائیم.
در اول سوره بقره ضمن آیات 8 و 9 در وصف حال منافقین خدای متعال به پیامبر گرامی خود میفرماید:
و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین.
پارهای از مردم، کسانی هستند که میگویند ما ایمان آوردیم بخدا و روز قیامت در حالی که ایمان نیاوردهاند، بلکه میخواهند بدین وسیله بخدا و کسانی که ایمان آوردهاند نیرنگ بزنند ولی خود را نیرنگ میزنند و نمیفهمند در دلهای آنان بیماری است و خدا بیماری دلشان را افزون نمود، و بسبب دروغگوئیشان و نیرنگ بازیشان کیفر دردناکی را خواهند دید.
در شأن نزول این آیه چنانکه در تفسیر ابوالفتوح رازی و بعضی از تفاسیر معتبر دیگر نوشتهاند منافقین صدر اسلام دو دسته بودند یک دسته منافقین یهود و نصاری مثل عبدالله بن ابی و امثال او، و یکدسته منافقان قریش که بزبان اظهار ایمان میکردند و در دل بر اعتقاد باطل خود و بتپرستی ثابت بودند و مقصودشان این بود که از اسرار مسلمانان باخبر شوند ضمناً از شرافت و حرمت اسلام نیز برخوردار باشند لذا بخدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میآمدند و شهادت میگفتند و اظهار اسلام میکردند حق تعالی در این آیه از اسرار باطن ایشان برسول گرامی خود خبر میدهد که بعضی از مردم بتو میگویند، که ما بخدا و رسول ایمان داریم ولی مؤمن نیستند و بزعم باطل خود میخواهند خدا را فریب دهند و مقصود از خدعه و مکر با خدا، خدعه و مکر با رسول اوست زیرا رسول خدا نماینده اوست و هر کس با رسول خدا خدعه کند چنانست که با خدا خدعه کرده است و میفرماید جز خود را فریب نمیدهند یعنی ضرر مکرشان در دو جهان عاید خودشان میگردد و ممکن نیست که بمکر و حیلهشان ضرری بخدا و رسول خدا برسانند.
و در آیه 12 تا 20 همان سوره صفات دیگری از آنان و مال و عاقبت کارشان را توصیف میفرماید به بیان زیر:
- و چون به منافقین گفته شود ایمان بیاورید و مؤمن شوید، همچنانکه سایر مردم ایمان آوردند، در جواب گویند آیا ما هم مانند سفیهان که ایمان آوردند، مؤمن شویم؟، بدانید که آنها خود سفیهانند ولی نمیدانند.
- وقتی که مؤمنین را ببینند، گویند ایمان آوردیم به آنچه به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده، و چون با شیاطینشان و رؤسا و رفقایشان خلوت میکنند میگویند ما با شمائیم، همانا ما مؤمنین به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را مسخره میکنیم و بدروغ میگوئیم ایمان آوردیم.
خدای تعالی در رد گفتار آنها میفرماید:
- خدای متعال آنها را مسخره میکند - یعنی کیفر استهزاء آنان را بخودشان باز میگرداند و باستدراج هلاکشان میکند - و میکشاند آنها را در طغیانشان تا حیران بمانند.
- این منافقین کسانی هستند که گمراهی را در برابر هدایت خریدهاند - و کفر را بجای ایمان اختیار نمودهاند - و این تجارتی که کردهاند سود نمیکند و هرگز راه یافته و بهرهمند نباشند.
آنگاه خداوند با ایراد مثلی حال منافقین را چنین توصیف میفرماید:
- مثل منافقین مثل آن کسی است که شب در بیابان تاریکی وامانده باشد و آتشی روشن کند تا از روشنائی آن استضائه نماید و راه خود را بیابد آنگاه که آتش برافروخت و دوروبر خود را کمی روشن دید بناگاه خداوند آتش او را خاموش نماید و در بیابان تاریک و ظلمانی بمانند و چشمشان جائی را نبیند.
توضیح اینکه: منافقین که بدروغ خود را در میان اجتماع مسلمین جا میزنند و ظاهراً ادعای ایمان و اسلام میکنند ممکن است چند روزی مورد احترام مسلمانان قرار گرفته و کسب آبروئی نماید اما چون ایمان واقعی ندارند بزودی نفاقشان آشکار و آبرو و احترامشان زائل میگردد.
مثل دیگر از کلام خدا اینکه:
- و یا حال منافقین مانند حال آن کسانیست که گرفتار بارانی سخت و تندی در شب ظلمانی شده باشند که توأم با رعد و برق شدید است از ترس صدای صاعقهها و رعد و برق انگشتها را در گوشهایشان فرو برند که مبادا هلاک شوند - در حالی که خداوند به کافران احاطه کامل دارد - نزدیک است برق (یعنی دلایل و بینات روشن و آشکار و نورانی قرآن که بمثابه برق خیلی قوی میباشند) چشمان منافقان را برباید، هر وقت که برق میدرخشد بروشنی آن راه میروند و همینکه تاریک میشود در جای خود میایستند و اگر خدا بخواهد هر آینه گوش و چشم منافقان را از بین میبرد زیرا خدای تعالی بر هر کاری توانا است.
مفسران این تشبیه و مثال را چنین توجیه کردهاند که:
اسلام بمنزله باران رحمت است زیرا همانطور که باران سبب حیات و زندگانی خلق بخصوص حیوانات و نباتات است اسلام نیز سبب حیات دلهای مردم است و کفر باطنی منافقان بمنزله ظلمات و تاریکیهای شب است، و فرمان جهاد مایه بیم و وحشت کفار و مشرکان است مانند رعد، و اظهار اسلام که منافقان بوسیله آن جان و مال خود را محفوظ میدارند در حکم برق و روشنی آن، و زواجر قرآن یعنی آیات تهدید و تخویف بمنزله صاعقههاست. حاصل اینکه هر کس در شب تاریک دچار باران سخت و تاریکی رعد و برق و صاعقه شده جز در هنگام درخشیدن برق نمیتواند قدم از قدم بردارد، همچنین منافقین و اهل شک که یقین بدیانت حقه ندارند بلکه از روی تقلید و یا عادت و یا غرض شخصی اظهار اسلام میکنند هر وقت از اسلام و مسلمین نفعی مییابند و یا حکمی از احکام اسلام را موافق سلیقه و منافع خود میبینند اسلام و مسلمین را تصدیق میکنند و در مواردی که منافعشان در خطر است منکر اسلام و مخالف دین و در ظلمات کفر و نفاق و شک متحیر و سر گردانند.
آیات دیگری نیز در وصف منافقین و شرح خرابکاری و توطئههای ضد اسلامی آنها در صدر اسلام و در مدت رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سور دیگر قرآن نازل گشته که ذکر تمام آن آیات محتاج به نگارش کتاب جداگانهای است. از خدای متعال مسئلت داریم مترجم و خوانندگان گرامی را از شر نفاق و منافقین محفوظ بدارد.