تربیت
Tarbiat.Org

خلاصه‏ای از اصول کافی
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

شاهد مثال: حکایت مسیحی تازه مسلمان

در روایت دیگر که امام صادق (علیه السلام) مراتب ایمان را بیکی از یارانش توضیح می‏دادند داستان مرد مسیحی تازه مسلمانی را برای او بیان فرموده که:
شخصی همسایه‏ای مسیحی داشت روزی او را به آئین اسلام فرا خواند و معارف اسلامی را در نظر او جلوه داد، او هم پذیرفت و مسلمان شد. شب که خوابیدند نزدیک سحر آن مرد به در خانه تازه مسلمان رفت و دق الباب کرد. تازه مسلمان گفت کیستی؟ گفت. من فلانم. پرسید چکار داری؟ گفت: وضو بساز و لباست بپوش تا برای نماز به مسجد برویم.
تازه مسلمان وضو گرفت و لباس پوشید و با همسایه مسلمان به مسجد رفت و تا نیرو داشتند نماز خواندند تا اینکه سپیده صبح طلوع کرد و وقت نماز صبح فرا رسید. نماز صبح را نیز خواندند و مشغول تعقیبات شدند تا آفتاب طلوع کرد. تازه مسلمان برخاست تا بخانه‏اش رود، آن مرد گفت: کجا میروی، روز کوتاه است و چیزی بظهر نمانده.
راوی گفت: تازه مسلمان نشست تا ظهر شد و نماز ظهر را نیز خواند مرد مسلمان گفت حال دیگر مابین ظهر و عصر چندان باقی نمانده و او را نگهداشت تا نماز عصر را نیز خواند و چون خواست بخانه‏اش برگردد، مرد مسلمان باو گفت: اکنون آخر روز است و از آغازش کمتر است و او را نگهداشت تا نماز مغرب را هم خواندند. تازه مسلمان خواست برخیزد و بخانه برگردد، مسلمان گفت: یک نماز بیشتر نمانده است. ناچار نماز عشاء را هم خواندند و از هم جدا شدند.
مرد مسلمان سحرگاه دیگر بدنبال تازه مسلمان رفت و در خانه‏اش را کوبید. تازه مسلمان گفت کیستی؟ گفت من فلانم. گفت چکار داری؟ گفت وضو بساز و لباس بپوش و بیا تا برای نماز بمسجد برویم.
تازه مسلمان در جواب گفت: برو، برای این دین، کسی را پیدا کن که از من بیکارتر باشد، من مردی مستمند و عیال وار و فقیرم. امام صادق (علیه السلام) آنگاه فرمود: آن مرد مسلمان او را به آستانه اسلام وارد نمود ولی با آن روش سخت و ریاضت مآبانه او را از اسلام بکلی راند.