لیبرالیسم از واژه لیبرال مشتق شده و دارای ریشه فرانسوی لیبر به معنای آزاد است، این مکتب انسان را محصور جهان هستی میداند (امانیسم) و میگوید:
آزادی نامحدود انسان را هیچ نیرو یا منبعی نمیتواند مقید کند و بایدها و نبایدهایی را برای او تعیین کند.
جهانبینی لیبرالیسم که در دوران رنسانس، در غرب پدید آمد و پایه علوم جامعهشناسی و سیاسی غرب و تدریجاً سایر کشورهای جهان قرار گرفت، میتوان آن را امانیسم عقلگرا، یا خودمختاری امانیستی نامید که در آن انسان خودمختار، از وابستگی به هر قدرتی منع میشود. در واقع لیبرالیسم مکتب انسان محوری میباشد.
پیدایش و رشد لیبرالیسم عمدتاً به دوره رنسانس در غرب برمیگردد.
لیبرالها دهه 50 و 60 را به عنوان دوران پایان ایدئولوژی اعلام کردند، آنتونی آربلاستر در کتاب ظهور و سقوط لیبرالیسم مینویسد:
لیبرالیسم جنگ سرد مدعی بود که غیر ایدئولوژیک و ضد ایدئولوژیک است و در اواخر دهههای 1950 و 1960 حتی ادعا میکرد که سیاستهای مبتنی بر ایدئولوژی دیگر مردهاند و ما وارد عصر تازهای از سیاستهای عقلانی، واقعبینانه و تجربی شدهایم. ما دیگر به پایان ایدئولوژی رسیدهایم.(177)
اگر چه در ظاهر تمام هم و غم لیبرالها به مبارزه با ایدئولوژی مارکسیسم (بعنوان مخالف جدی غرب و سرمایه داری) معطوف میشد، اما با تعریفی که لیبرالها از ایدئولوژی دارند، این ستیز محدود به مارکسیسم نبوده و هر عقیدهای را که به نوعی با سرمایه درای و نظام سلطه غربی ناسازگار باشد، شامل خواهد شد.
بر همین اساس رسانههای غرب و نظریه پردازان محافل علمی و آکادمیک و ارتجاع روشنفکری در خارج و داخل اکنون با طرح نظریات لیبرالیستی، فیالواقع سعی دارند با انقلاب اسلامی مقابله نمایند چرا که از آن به عنوان یک انقلاب ایدئولوژیک یاد میکنند.
در حقیقت بخشی از نظریات سروش در خصوص اینکه اگر دین ایدئولوژی شود، دین آسیب میبیند دارای عقبه و خاستگاه لیبرالیستی است، از جمله:
در جوامع ایدئولوژیک همیشه علم و عقل تحقیر میشوند(178)
ایدئولوژی حجاب عقل، دشمن خرد و روشنبینی آدمی است(179)
لیبرالیسم دارای عرصههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میباشد.