تربیت
Tarbiat.Org

سیره پیامبر اکرم
حاج شیخ محسن قرائتی

صفات دیگری از پیامبر

وقتی برخی از زنان پیامبر از او در خواست کردند که از غنائم به دست آمده به ما هم بدهید و به او عرض کردند: چرا وضع ما باید این قدر ساده باشد؟ پیامبر ناراحت شد و فرمود: زندگی من زندگی ساده‏ای است اگر می‏خواهید با من زندگی کنید، صبر کنید و اگر نمی‏خواهید، من حاضرم شما را طلاق دهم.
یک بار وارد خانه دخترش فاطمه شد، دید او دستبندی به دست کرده و پرده جدیدی آویخته، پیامبر بدون آن که حرف بزند برگشت. فاطمه زهرا (صلی الله علیه و آله و سلم) متوجه قضیه شد و فوراً پرده و دستبند را خدمت پیامبر فرستاد و پیام داد که به هر نحو صلاح می‏دانید، به مصرف برسانید.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حضور کسی لباس خود را از تن بیرون نمی‏کرد.
پیش کسی پای خود را دراز نمی‏کرد.
با گشاده‏رویی صحبت می‏کرد و به همه افراد توجه می‏فرمود.
گاهی برای فهماندن مطلب، آن را تا سه بار تکرار می‏فرمود.(175)
صدا زدن و جواب دادن او هر دو همراه با احترام بود، حتی نسبت به زنان و کودکان.(176)
از بیماران عیادت و دلجویی می‏کرد.(177)
هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت می‏کرد.(178)
نیکوکاران را پاداش می‏داد، روزی شخص را در حال نماز دید که با جمله‏هایی بسیار پر مغز و زیبا با خدای متعال راز و نیاز می‏کند. فرمود: نمازش که تمام شد او را نزدیک من آورید. وقتی به حضور حضرت رسید، حضرت سکه طلایی به او هدیه داد و فرمود: وهبت لک الذهب لحسن ثنائک علی الله(179) چون خال خوشی داشتی و خدا را به نیکویی حمد و سپاس می‏کردی این سکه را به تو بخشیدم.
هنگام خوردن آب و غذا، بسم الله و بعد از آن الحمد لله می‏گفت.(180)
نمی‏شست و بر نمی‏خواست جز با ذکر خدا.
روزی به کارگری برخورد که بر اثر کار بسیار پینه بر دست داشت. دست‏های او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد.(181)
به اشخاصی که مورد احترام و اعتماد مردم بودند، احترام می‏گذاشت و گاهی مسئولیت امور را به همان شخص مورد نظر واگذر می‏کرد.
نسبت به کارهای نیک و بد بی تفاوت نبود بلکه هم اهل تشویق بود و اهل انتقاد.
به خاطر شدت علاقه‏ای که به هدایت مردم داشت به قدری می‏سوخت که آیه نازل شد ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را به دردسر و مشقت اندازی: ما انزلنا علیک القرآن لتشقی(182)
در مجلس چنان با یک یک مردم گرم می‏گرفت که هر کدام خیال می‏کردند نزدیک‏ترین افراد به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها اوست.
گاهی بعضی از یاران آن حضرت از ایشان درخواست می‏کردند که به دشمنان خود نفرین کند. اما او حاضر نمی‏شد و دعای او این بود که خداوندا! این مردم را هدایت فرما.
تا آنجا که ممکن بود سائل را رد نمی‏کرد، حتی روزی زنی فرزند خود را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و گفت: به حضرت بگو پیراهن خود را به من عطا کن فرزند خدمت حضرت رفت و تقاضای پیراهن نمود، پیامبر پیراهن خود را به او داد ولی آیه نازل شد که: لا تبسطها کل البسط(183) حق نداری هر چه داری در راه خدا انفاق کنی.
در جلسات، دایره‏وار می‏نشست که بالا و پائین آن معلوم نباشد.
در اجرای قانون، میان هیچ کس فرقی نمی‏گذاشت و لذا وقتی یکی از یارانش واسطه شد که قانون و حد خدا در مورد زنی از قبیله‏های معروف و سرشناس اجرا نشود، فرمود: به خدا سوگند اگر دخترم دزدی کند حد خدا را در مورد او جاری می‏کنم و در اجرای قانون میان انسان‏ها هرگز فرقی نمی‏گذارم.
پیامبر درباره اسرا و بردگان فوق العاده سفارش می‏کرد. او با زن اسیری ازدواج نمود که این عمل سبب محبت مردم به اسرا و شخصیت آنان شد. و به همین خاطر مسلمانان، بسیاری از اسیران را آزاد کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرمود: از همان لباس و غذای خود به آنان بدهید و نام آنها را با کلمه جوانمرد صدا بزنید، تا احساس ناراحتی نکنند.
با غنی و فقیر یکسان برخورد می‏نمود. در گفتگوها از جدال و سخنان غیر لازم خودداری می‏کرد. هرگز دنبال عیبجویی و بد گویی این و آن نبود.
پیامبر جلوی هر افراط و تفریطی را می‏گرفت.
1 - همین که شنید شخصی با داشتن اطفال تمام اموالش را وقف کرده و چیزی برای فرزندان به ارث نگذاشته، ناراحت شد و فرمود: این افراط کاری درست نیست.
2 - همین که شنید بعضی از یاران خواب و خوراک و همسر را رها و به عبادت پرداخته‏اند آنان را احضار و توبیخ کرد و مردم را از ستایش زیاد باز می‏داشت.
3 - همین که شنید زنی را در جبهه اسیر کرده‏اند و بعد از اسارت او را از کنار جنازه مردش عبور داده‏اند تا دل زن بیشتر بسوزد به شدت ناراحت شد و فرمود: گر چه زن کافر و دشمن و در جنگ در برابر مسلمانان به پا خاسته و دشمن ماست، ولی اکنون که اسیر شده، ما نباید بیش از رفتار عادلانه با اسیر، دل او را بسوزانیم و عبور دادن این زن اسیر از کنار جنازه کار افراطی و دور از اعتدال است.