چون پاسی از شب میگذشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از بستر بر میخاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواک و تلاوت آیاتی چند از قرآن کریم، در گوشهای به عبادت میپرداخت و اشک میریخت. بعضی از همسرانش که او را به این حال میدیدند میگفتند: تو که گناهی نداری چرا این قدر اشک میریزی؟ میفرمود: آیا بنده شاکر خدا نباشم؟ ام سلمه میگوید: شبی پیامبر در خانه من بود، نیمه شب، او را نیافتم سراغش شتافتم، دیدم در تاریکی ایستاده، دستها را بلند کرده، اشک میریزد و میگوید: خدایا! نعمتهایی که به من دادهای از من مگیر، دشمنم را خشنود مکن، به بلاهایی که مرا از آنها نجات دادی گرفتارم مکن، حتی به اندازه چشم بر هم زدنی مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدایت شوند، شما که بخشوده شدهای! فرمود: هیچ کس از خدا بی نیاز نیست. حضرت یونس آنی به خود واگذار شد، در شکم ماهی زندانی شد.(143)
به هنگام نماز میلرزید و هرگاه نماز را به تنهایی میخواند رکوع و سجود آن را طول میداد ولی هرگاه به جماعت نماز میخواند بسیار عادی و ساده برگزار میکرد. به یکی از یارانش که امام جماعت سایر مسلمانان شده بود و سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز میایستی سعی کن بعد از حمد، سوره کوچکی قرائت کنی و نماز را طول ندهی.