اساس فرهنگ بر دو رکن رکین مبتنی است: یک سلسله باورها و یک سلسله ارزشها. فرهنگهای غیر اسلامی، بیشتر از هر چیز تابع آداب، رسوم، سلیقهها و قراردادها هستند و پایه استواری ندارند؛ اما فرهنگ اسلامی بر دو پایه محکم و استوار بنا شده است: یکی باورها و دیگری ارزشها.
باورها همان عقاید انسان به هستی است: مبدا کلی هستی کجا است؟ جهان هستی برای چه پدید آمده است؟ جایگاه آدمی در چارچوب نظام هستی چیست؟ در مجموع میتوان گفت: باورها، مجموعه عقایدی است که به توحید، نبوت و معاد برمیگردد؛ برای مثال این اعتقاد که خدایی وجود دارد و گرداننده و تدبیرکننده جهان است؛ نیازهای ما را فقط او میتواند برطرف کند و کمال و سعادت ما در این است که فقط در جهت رضایت او حرکت کنیم. اینها همان باورهایی است که یک رکن اساسی فرهنگ اسلامی را تشکیل میدهد.
رکن دوم فرهنگ اسلامی، ارزشهایی است که از این باورها برمیخیزد. ارزشها مجموعه اموری است که آدمی باید رعایت کند تا به هدف و سعادت نهاییاش برسد.
حال ما باید این دو رکن اصیل را در خودمان و دیگران تقویت کنیم. سعی دشمنان اسلام نیز بر این است که این دو رکن اساسی را از جوانان ما بگیرند. از یک طرف میخواهند با ایجاد و ترویج شک و شبهه، ایمان و باور جوانان را تضعیف کنند تا جایی که شکگرایی میان نسل جوان ما به فرهنگ و افتخار تبدیل شود و از طرف دیگر میخواهند با ترویج ضدارزشها، به تدریج ارزشهای اسلامی را در جامعه و به ویژه میان نسل جوان محو و نابود کنند.
وقتی باورها و ایمانها ضعیف شد، دیگر یقینی به حیات پس از مرگ، قرب الاهی و سعادت و پاداش آخرتی نخواهد بود. آن وقت نوجوان سیزده ساله هرگز خود را فدای اسلام نخواهد کرد. او وقتی خود را زیر تانک میاندازد که اعتقاد داشته باشد هنگام شهادت، سرش بر دامن امام حسین (علیه السلام) قرار میگیرد؛ اما اگر چنین اعتقادی نباشد، خواهد گفت برای چه جانم را فدا کنم؟!
چه چیزی سبب پیروزی انقلاب شد؟ سرّ آن همه ایثار و فداکاری که انقلاب را در همه عرصهها به پیروزی رساند، در ایمان و باورهای دینی نهفته بود. وقتی باورها ضعیف و سست شود، آن ایثارها و پیروزیها نخواهد بود و جز ننگ ذلت و تسلیم در برابر دشمن، چیزی برای ما نخواهد ماند. اصلیترین تلاش دشمن، در کنار تضعیف باورها، کمرنگ کردن ارزشها و ترویج انواع فسادها است. میخواهند همان منجلاب فسادی را که جوانان آمریکایی و اروپایی در آن غوطهور شدهاند، برای جوانان ما صادر کنند. این روزها در رسانههای گروهی، به طور دائم آمار و اخبار عجیبی از فساد و جنایت جوانان و نوجوانان غربی را شاهدیم. شصت درصد تمام جنایاتی که در آمریکا واقع میشود، به دست نوجوانان است. چندی پیش شنیدید که پسر بچه شش ساله در اعتراض به همکلاسیاش که چرا آب دهانت را روی میز من ریختی، اسلحه کشیده و او را کشته است. آمار قتلها، خودکشیها، آتش زدنها، فروپاشی خانوادهها، همجنس بازیها، کودک آزاریها و اقسام جنایتهای دیگر در آمریکا و اروپا شاید برای شما باورکردنی نباشد.
آمار ازدواج رسمی در غرب خیلی کم است. ضمن آن که خیلی از همین ازدواجهای رسمی نیز اسمی است. برای مثال زن و مردی تنها برای این که از شهرداری کمک بگیرند، به طور رسمی ازدواج میکنند؛ در حالی که ماه به ماه یکدیگر را نمیبینند. مرد با دوست خودش و زن نیز با دوست خودش زندگی میکند. حال ببینید بچهای که در چنین خانواده نابسامانی متولد میشود، چه عاطفه و محبتی از پدر و مادر خود خواهد دید و به چه رشد اخلاقی و معنوی میتواند برسد. اصلا معلوم نیست که پدر واقعی این بچه کیست.
این وضعیت اسفناک، دستاورد تمدن غربی است که میخواهند با برنامهها و فیلمهای فاسد، ما را نیز به چنین وضعیتی بکشانند؛ فیلمهای مستهجنی که حتی خود کشورهای غربی نیز آن را کنترل میکنند.
کانادا و آمریکا چنان به هم متصلند که برخی از شهرهایشان از شهرهای دیگری قابل تشخیص نیست. حتی برخی از رودخانهها بین این دو کشور مشترک است و اساساً قسمت عمده جنوب کانادا که شهرهای پرجمعیتی دارد، به امریکا متصل و همه امورشان به هم مرتبط است تا جایی که معروف شده است کانادا، حیات خلوت آمریکا است. حال چنین کشوری که ارتباطش با آمریکا این قدر تنگاتنگ است، فیلمهای آمریکایی را کنترل میکند و به بسیاری از این فیلمها اجازه پخش نمیدهد. این در حالی است که سه کشور آمریکایی کانادا، مکزیک و آمریکا با یکدیگر قرارداد تجارت آزاد (قرارداد نفتا) دارند که اخیراً میخواهند اسرائیل را نیز از این طرف دنیا به این قرارداد ملحق کنند.
با وجود این قرارداد، کانادایی که خود به جهنمی از فساد و تباهی تبدیل شده است، به امریکا اعتراض دارد که چرا این فیلمهای فسادانگیز را وارد کشور ما میکنید. در عین حال، خیلی از فیلمهایی را که کاناداییها اجازه پخش آن را در کشورشان نمیدهند، به طور قاچاق یا رسمی در کشور ما پخش میشود که برخی از آنها مجوز وزارت ارشاد را نیز دارا هستند.
در چنین دوران پرمخاطرهای وظیفه ما بسیار سنگین است. اولا باید بکوشیم باورهای خود را تقویت، و ثانیا ارزشهای اسلامی را در زندگی خود با جدیت تمام اجرا کنیم. تساهل و تسامح در دین هرگز روا نیست. در تقویت پایههای اعتقادی و دفاع از عقایدمان جدی باشیم. اگر در یک اعتقاد دینی شک و شبههای برایمان پیدا شد، آن را دنبال کنیم تا رفع شود. و در مقابل شبههافکنان نیز با غیرت و جدیت تمام بایستیم و در برابر ارزشهای اسلامی حساس باشیم و نعمتهای بزرگی را که به بهای خود صدها هزار شهید به دست آمده است، به رایگان از دست ندهیم.