اکنون در زمانی هستیم که سلسله جلیله انبیا (علیهم السلام) پایان پذیرفته است و دیگر پیامبری نخواهد آمد و حتی امامان معصوم (علیهم السلام) هم در دسترس نیستند. و امام دوازدهم نیز در پرده غیبت است. در این وضعیت، چگونه از آنها الگو بگیریم و به رفتار آنها تأسی کنیم؟ در این جا دو پرسش مطرح میشود: 1. وقتی ما اسوه و الگو را نمیبینیم، چگونه به او تأسی کنیم؟ 2. آیا رفتاری که در زمان امامان (علیهم السلام) انجام گرفته، برای این زمان نیز قابل تأسی است؟ درباره پرسش اول باید گفت: تأسی و اقتدا به طور مستقیم، میسر نیست؛ اما غیر مستقیم، امکان دارد. شبیه این که انسان، شخصی را نبیند؛ ولی تصویر او را در تلویزیون مشاهده کند یا فیلم او را ببیند. وقتی ما به طور کامل بتوانیم سیمای امامان را از لابلای آیات، روایات و تاریخ مجسم کنیم، مرتبه نازلهای برای ما حاصل میشود. گویا کسی را دیدهایم که اکنون حضور ندارد؛ ولی چگونگی رفتار او در حافظه ما هست و از حافظه کمک میگیریم تا بتوانیم جای خالی او را پر کنیم.
پرسش مهمتر این است که تقلید، به وضع زمانی و مکانی الگو بستگی دارد. بعضی چیزها را در زمانی میشود عمل کرد؛ اما در زمان دیگر امکان عمل ندارد. چون با آن زمان، هزار و چند صد سال فاصله شده، تقلید از آنها اصلاً میسر نیست و امروزه امکان عمل ندارد. فرض کنید آن زمان سوار اسب میشدند و با شمشیر میجنگیدند. حال اگر بخواهیم پیروی کنیم، باید در جنگها سوار اسب شویم و با شمشیر بجنگیم و این امکان ندارد.
کسانی شبهههایی را القا میکنند که گاهی ممکن است از روی غفلت و نادانی، و گاهی از روی شیطنت باشد. ما حمل بر صحت میکنیم و میگوییم: ان شاء الله این شبههها، همه از روی نادانی است و از روی غرض و مرض نیست. شبهه القا میکنند که چطور میشود از حضرت زهرا الگو گرفت؟! آن شیوه زندگی ویژه 1400 سال پیش بوده است و در زمانه ما به هیچ وجه امکان عمل ندارد. زندگی سایر امامان (علیهم السلام) نیز برای زمان خاص و وضعیت اقلیمی و جغرافیایی خاص بوده است. در این زمان، وضع تغییر کرده و آن سیره زندگانی به هیچ وجه قابل تقلید و تأسی نیست؛ پس این پرونده را باید بست. در پاسخ به این پرسش باید گفت: قرآن کریم میفرماید:
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه.(58)
و در سیره رسول الله برای شما سرمشق نیکویی وجود دارد.
با فرض این که ما از این آیه، اطلاق را بفهمیم؛ در همه شؤون زندگی باید به رسول اکرم صلی الله علیه وآله تأسی کنیم و به فرض اگر از آیه هم استفاده نمیکردیم، از روایات متواتری که در این زمینه وجود دارد میتوانستیم این معنا را بفهمیم که باید به اهل بیت تأسی کنیم.
حال، در چه چیزهایی باید پیروی کنیم؟ پاسخ این پرسش با رعایت اختصار این است که در چند زمینه نیاز داریم تأسی، تبعیت و تقلید کنیم. یکی در زمینه باورها و عقاید است؛ چون حتی برخی از اعتقادهای ضرور نیز مقداری جنبه تقلیدی دارد. بعضی از مسائل اعتقادی چون اصل خدا و توحید و نبوت و اصل معاد را با براهین عقلی اثبات میکنیم و به تعبد نیاز ندارد؛ ولی به بعضی مسائل باید معتقد باشیم؛ در حالی که عقلمان توان درک آنها را ندارد؛ برای مثال، انسان بیندیشد تا برهان اقامه کند که وقتی آدم را در قبر گذشتند، از او سؤالی خواهند کرد یا نه، عقل راه به جایی نمیبرد. این جا یگانه راهش این است که ببینیم معصومان (علیهم السلام) چه فرمودهاند و بگوییم درست است. این جا سخن از أخذ علم از معصوم (علیه السلام) است.
به هر حال، خدا بر ما منت نهاده و منبع معتبری همچون سخنان و رفتار معصومان (علیهم السلام) را در این جا قرار داده است؛ پس بخش اول، باورهایی است که ما باید از آنها پیروی کنیم و موقعیت زمانی و مکانی نیز در آنها تاثیری ندارد. هزار سال پیشتر خدا یکی بوده است. و هزار سال بعد هم خدا یکی خواهد بود. اعتقادات دیگر هم همین طور است. هر چیزی که دلیل متقن یا عقلی یا نقلی دارد، ثابت است و وضعیت زمانی، تغییری در آن ایجاد نمیکند؛ اما اختلافها درباره ارزشها بیشتر است. نظر ما این است که ارزشهای کلی اخلاقی ثابتند و در هیچ زمانی تفاوت نمیکنند. ظلم همیشه بد، و عدالت همیشه خوب است و چیزهایی از این قبیل. بله، بعضی از رفتارهای اخلاقی در موقعیتهای گوناگون تفاوت میکنند؛ ولی اینها هم موازینی دارند؛ برای مثال، فرض کنید همه میگویند: راست گفتن خوب است؛ اما بعضی جاها راست گفتن بد است. اگر راست گفتن سبب قتل انسان پاکی بشود، نباید راست گفت. دروغگویی بد است؛ اما اگر باعث نجات جان پیامبری بشود؛ آنجا باید دروغ گفت و واجب است؛ پس این ارزشها کمابیش متغیرند؛ اما تغییرش بیحساب نیست. به سبب زمان نیست که تغییر میکند. اگر این ارزشهای متغیر را هم با ملاکهایش در نظر بگیریم، باز امور ثابتی خواهند بود؛ بنابراین به طور کلی باورها و ارزشهایی را که عقل ما بدانها نمیرسد، باید از وحی و حاملان و مبلغان وحی بگیریم. میماند تاکتیکها و روشهای عملی که برای رسیدن به اهداف ارزشمند باید یاد بگیریم. فرض کنید میدانیم امنیت در جامعه باید برقرار بشود؛ اما این که در هر وضعی چگونه باید امنیت را ایجاد کرد؛ این دستگاه امنیتی چگونه باید اداره شود؛ بودجهاش از کجا تأمین شود؛ چه کسی رئیس آن را تعیین کند؛ چه کسی آموزش بدهد، و صدها سؤال دیگر که به امنیت مربوط است، در حیطه روشها مطرح میشود. حفظ امنیت جامعه، ارزشی قطعی است که باید به آن رسید؛ اما از چه راهی باید به آن برسیم؟ به طور مسلم، زمان امامان: دستگاههای نیروی انتظامی به صورت امروزی وجود نداشته است. آیا با عوض شدن وضع زندگی باید دستگاههای جدیدی بنیانگذاری شود؟ بیش مسائل حکومتی از این قبیل است. آیا باید بگوییم چون امیرمؤمنان علی (علیه السلام) هیچ وقت ارتش و نیروی انتظامی نداشت، ما هم نباید داشته باشیم؟ اگر بخواهیم حکومت اسلامی داشته باشیم، آیا اینها و وزارتخانهها و دستگاههای دیگر را باید منحل کنیم؟! آیا معنای تأسی در این جا این است؟ این پیچیدهترین بخش پرسش است.
یک بخش این مساله، به مسائل فقهی و نظری تقلید در فقه مربوط میشود که چیزی حلال، و چه چیزی حرام است. چه چیز واجب، و چه چیز مباح است؛ اما بخش دوم این مساله، جنبه مهم دیگری است؛ به ویژه آنجا که پای بعضی از مسائل تخصصی اجتماعی پیش میآید؛ به طور مثال؛ در مسائل سیاست بین المللی با کشورهای دیگر چگونه رابطه داشته باشیم؟ مثلا همین مساله فلسطین که امروز در جامعه ما مطرح است. عدهای مسلمان، تحت سختترین شکنجهها از سوی کافران و یهودیان زندگی میکنند که تمام هستی خود را برای حفظ هویت اسلامیشان در طبق اخلاص گذاشتهاند. نمونههایش را در فیلمهای تلویزیونی تماشا کردهاید. پیر و جوان و دختر و پسر و کودک، از هیچ چیز برای حفظ اصالت اسلامی خویش مضایقه نمیکنند. در این وضعیت ما در جایگاه کشور مسلمان باید چه کنیم؟ نیرو و سرباز بفرستیم؟ اسلحه بفرستیم؟ پول بفرستیم یا باید به گونه دیگری رفتار کنیم؟ این گونه مسائل ساده نیست تا بتوانیم بر اساس یک روایت یا یک رفتار خاص، پاسخ روشنی برای آنها بیابیم. این جا به دو نوع کار علمی تخصصی نیاز است: یکی به مسائل فقهی مربوط است، و در مرحله بعد، نوبت به تشخیص موضوعات میرسد. تشخیص موضوعات، کار تخصصی دیگری است. فقیه هم میتواند سیاستمدار باشد؛ اما هر فقیهی سیاستمدار نیست. تشخیص موضوعات سیاسی بر عهده فقیهی است که در مسائل سیاسی نیز تخصص دارد. آیا این جا هم باید تقلید کرد؟ وظیفه خویش را در برابر مساله فلسطین از چه کسی باید بپرسیم؟ آیا در رسالههای علمیه نوشته شده که در برابر مساله فلسطین چه موضعی باید اتخاذ کنیم؟ نه. آیا اگر فقیهی با کمال دقت مسائل کلی فقهی را حل کرده باشد میتواند وظیفه ما را درست روشن کند؟! او احکام کلی را استنباط میکند.
امام رضوان الله تعالی علیه و مقام معظم رهبری حفظه الله دارای دو مقام هستند: هم فقاهت و هم سیاست. ایشان در عمل ثابت کردهاند که هم فقیه و هم سیاستمدارند. اکنون دنیا میداند پیرمردی که شصت سال در قم با فقاهت سر و کار داشت، سیاستمداران جهان را به زانو در آورد. وقتی حضرت امام (رحمه الله علیه) در حسینیه جماران چهار کلمه سخن میگفت، رییس جمهور امریکا برنامهاش را تعطیل میکرد و به سخنرانی امام گوش میداد تا ببیند امام چه میگوید. خودشان میگفتند: ما نمیتوانیم پیش بینی کنیم که این پیرمرد فردا چه خواهد گفت. این، دو مهارت و دو تخصص است؛ اما هر فقیهی این گونه نیست.
به برکت ولایت فقیه ما امروز میتوانیم به امامان معصوم (علیهم السلام) (با واسطه) تأسی کنیم. در دوران غیبت، رفتار ولی فقیه برای ما حکم رفتار امام معصوم (علیه السلام) را دارد منتها این رفتار، خود دارای دو بخش است: در مسائل فقهی، فقط فقاهت شرط است: اما در مسائلی که تشخیص موضوع به تخصص نیاز دارد، فقیه افزون بر فقاهت و عدالت و تقوایی که دارد، در آن مسائل باید مدیریت و تخصص لازم را نیز داشته باشد تا بشود از او تقلید کرد؛ بنابراین در چگونگی تأسی، همواره باید این اصل را در نظر بگیریم که بعضی از موارد به اندازهای مطلق، عام و روشن است که به اجتهاد نیاز ندارد و هر کس آن را ببیند و درک کند میتواند در همه جا آن روش را تقلید کند. به عبارت دیگر، آن رفتار، قید زمانی و مکانی یا قید دیگری ندارد. در این موارد، هر کس آن رفتار را ببیند میتواند از آن اقتباس، و در همه جا هم آن را اجرا کند؛ اما در بعضی موارد، قید لُبّی وجود دارد. این گونه موارد به اجتهاد نیاز دارد. از اهل بیت (علیهم السلام) درباره احکام نماز، روزه، و احکام دیگر شرع روایاتی رسیده است. بعضی افراد کج سلیقه میگویند: چرا رساله عملیه مینویسید؟! روایت امام صادق (علیه السلام) را در اختیار مردم قرار دهید تا خودشان به آن عمل کنند! غافل از این که هر روایت را باید از نظر سند، حیثیت صدور، جهت صدور، اطلاق و تقیید، عام و خاص و موارد دیگر سنجید. گاهی روایتی مخصص روایت دیگری است. گاهی روایتی مجمل است و به مبین نیاز دارد. گاهی بین روایات تعارض پیدا میشود. در این موارد باید به کسانی مراجعه کرد که فقیه باشند و در این مسائل تخصص داشته، بتوانند اجتهاد کنند. اجتهاد برای این است که در فهم روایات، موارد شبههای پیش میآید و روشن نیست که منظور امام (علیه السلام) چه بوده است. بعضی رفتارهایی که از اهل بیت (علیهم السلام) میشنویم، روشن است و به اجتهاد نیاز ندارد؛ اما مواردی هست که به اجتهاد نیاز دارد و تشخیص آن کار فقیه است؛ بنابراین، همان طور که استفاده از گفتارهای اهل بیت (علیهم السلام) در بسیاری از موارد، به اجتهاد نیاز دارد، در مواردی اسوه پذیری از رفتارهای آنها نیز به اجتهاد نیازمند است. فقیه اسلامشناس باید معرفی کند که شما در چه وضعی باید از آن رفتار پیروی کنید.