دومین شیوه عمده دشمنان برای مقابله با اسلام و مسلمانان، کارهای فرهنگی است که یکی از مهمترین آنها القای شبهات است که به منظور گمراه کردن مردم مسلمان صورت میگیرد. بدیهی است راه کارها و ابزار و آلاتی که در این نوع مبارزه به کار گرفته میشود و نیز روشها و پیامدهای آن با حمله نظامی به کلی متفاوت است. اگر در حمله نظامی، دشمن با پیشرفتهترین سلاحها برای کشتن و قتل و غارت و از بین بردن جسم مسلمانان به میدان میآید، در نوع دوم با سلاح قلم و بیان بر آن است تا فکر و اندیشه آنان را گمراه و فاسد سازد. اگر در حمله نظامی دشمن با قساوت هر چه تمامتر با سربازان مسلمان روبهرو میشد، در تهاجم فرهنگی با روی خوش و از در دلسوزی وارد میشود. اگر در حمله نظامی، مسلمانان به روشنی دشمن را میشناختند در تهاجم فرهنگی دشمنشناسی کار آسانی نیست. اگر در حمله نظامی دشمن با تعبیه میدانهای مین و استفاده از جنگ افزارهای پیشرفته در صدد نابود کردن اجسام خاکی بود، در تهاجم فرهنگی در پی آن است که با گستراندن دامهای شیطانی و طرح شبهات بی اساس، روحها و اندیشهها را تصاحب کند و با تهی کردن انسانها از درون، آنها را در جهت منافع خود سوق دهد.
اگر در تهاجم نظامی دشمن قدرت داشت تنها عدهای از رزمندگان مسلمان را از دنیای پست مادی خارج کند، در تهاجم فرهنگی شیاطین در کمین نشستهاند تا با به دام انداختن جوانهای معصوم، این سرمایههای عظیم ملت مسلمان که از علوم و معارف دینی آگاهی کافی ندارند، باعث انحراف و سقوط آنها در ورطه بی دینی شوند. هر چند دشمنان از این شیوه دین ستیزی نیز طرفی نخواهند بست و ملت مسلمان و به خصوص جوانان تحصیل کرده مسلمان که از مبارزه و تهاجم نظامی با سرافرازی و پیروزمندانه بیرون آمدند، هوشمندتر از آنند که از جابهجایی دشمن از جبهه نظامی به جبهه مبارزه فرهنگی غافل شوند؛ لکن قرآن کریم به خاطر عظمت خطر و غیر قابل جبران بودن پیامدهاو عواقب ناشی از شکست مسلمانان در جبهه تهاجم فرهنگی آن را مورد توجه قرار داده و ضمن هشدار به مسلمانان در این باره، از آنان خواسته است با تمام قوا در مقابل دشمنان خدا و دین ایستادگی کنند.