در برخورد با معارف دینی و قرآن کریم دو نوع تفکر متفاوت وجود دارد:
1- نگرش و تفکری که مبتنی بر روحیه تسلیم و بندگی و خدا محوری است؛
2- نگرش و روحیهای که اصل را بر خواستههای نفسانی انسان قرار میدهد و سعی میکند متون دینی و معارف قرآن را بر طبق خواستههای نفسانی خود تفسیر و توجیه کند؛ همان تفکری که به اصطلاح رایج امروز اومانیسم، یعنی انسان محوری را در مقابل خدا محوری مطرح میکند.
به نظر میرسد تقسیم بندی مذکور فراتر از مباحث و مطالب گذشته است؛ زیرا تا کنون فرض بر این بود که دو نوع برداشت از قرآن ممکن است صورت بگیرد که یکی مبتنی بر روحیه تسلیم و بندگی است و دیگری برداشتی که ممکن است متاثر از خواستههای نفسانی باشد. بر این اساس، برای آن که در برداشت و فهم قرآن از تفسیر به رای پرهیز شود و قرآن همان گونه که هست فهم گردد توصیه حضرت علی علیهالسلام در این زمینه مبنی بر لزوم پرهیز از پیش داوری و تخلیه ذهن از هواهای نفسانی را توضیح دادیم. در این نگرش، هر دو گروه مخاطبان کلام حضرت را مسلمان میدانستیم و برای پرهیز از انحراف در دین و سقوط در ورطه تفسیر به رای، به رعایت تقوا و دوری از هواهای نفس و پیش داوری توصیه میکنیم. اکنون که مساله را عمیقتر بررسی میکنیم به نکات دقیقتری میرسیم و به اعجاز کلام علی علیه السلام در تقسیم انسانها در باب بندگی به دو گروه عمده پی میبریم و به روانشناسی حضرتش نسبت به روحیات انسانها در مقابل دین و دستورات الهی بیش از پیش آگاه میشویم.
حضرت علی علیهالسلام با بیان دو شاخص عمده انسانها را بر اساس آنها به دو گروه اصلی تقسیم میکنند و با بیان ویژگیهایی برای هر گروه، آن دو را معرفی میکنند که ذیلاً به آنها اشاره میکنیم: گروهی که با تمام وجود بندگی خدا را پذیرفتهاند و در صدد تا با هواهای نفسانی خویش مبارزه کنند و خواست و اراده خدا را بر خواست و تمایلات نفسانی خود مقدم میدارند. طبیعی است که چنین انسانهایی قرآن، این کتاب آسمانی را از صمیم قلب میپذیرند و دستورات و معارف آن را به جان و دل خریدارند و در مقام عمل آن را الگو قرار داده، در راه برپایی شعایر آن کوشا هستند.
حضرت علی علیهالسلام در وصف این گروه میفرمایند: ان من احب عباد الله عبد اعانه الله علی نفسه؛(38) محبوبترین بندگان خدا در پیشگاه خدا بندهای است که خدا او را در مبارزه با خواستههای نفسانیاش یاری کند. آن گاه بعد از بیان اوصاف گروه مذکور به بیان جایگاه قرآن در بین چنین انسانهایی پرداخته، میفرمایند: قد امکن الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه، یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله؛ این گروه، که همان گروه مومنان هستند، کسانیاند که زمام خود را به دست قرآن کریم سپردهاند، پس قرآن جلودار و امام و رهبر آنهاست، هر جا قرآن بار میاندازد و فرمان ایست میدهد، آنها نیز توقف میکنند و میایستند. توقف و حرکت آنها تابع قرآن است. این گروه، قرآن و حقایق دین را به عنوان یک سلسله واقعیتهای عینی پذیرفتهاند و به آنها باور دارند. اینان احکام و دستورات دین و قرآن کریم را حاکی از واقعیتهایی عینی، که رعایت آنها با سعادت انسان رابطه مستقیم دارد، میدانند و عدم رعایت آنها را موجب بازماندن از سعادت دنیا و آخرت میشمارند.
از آن جا که چنین انسانهایی از پیش خود رای و نظری ندارند و برای دین و کتب آسمانی و آموزهها و دستورات الهی واقعیت عینی قایلند و معتقد به وجود رابطه علی و معلولی بین آنها و مصالح انسان هستند، تمام سعی خود را در فهم درست از قرآن به کار میگیرند تا همان که قرآن دستور میدهد بفهمند و بدان عمل کنند.
2- درست در نقطه مقابل دیدگاه گروه اول، کسانی چنین میپندارند که قرآن یا هر متن دینی و کتاب آسمانی دیگر، تابع ذهنیتهای خود افراد است نه این که خود گویای مطالب قطعی و مشخصی باشد؛ یعنی قرآن یا هر متن دینی دیگر بدون معنا و محتواست و هیچ هدفی در باب آن منظور نیست؛ لکن از آن جا که هر انسانی دارای ذهنیتهای خاصی است که این ذهنیتها برآمده از زمینههای تربیتی، خانوادگی، اجتماعی و غیره میباشد آن گاه که با قرآن مواجه میشود بر اساس ذهنیتهای خود مطالبی را از قرآن برداشت میکند، نه این که قرآن آن مطالب را بگوید؛ بلکه این فهم اوست که در قالب قرآن مطرح میشود. بدیهی است با چنین نگرش و اعتقاد، دین و قرآن و آیات و احکام آن الفاظ و قالبهایی تلقی میشوند که از هر گونه محتوایی تهیاند و این ذهنیتهای انسان است که به این الفاظ معنا و مفهوم میبخشد. بر اساس پندار مذکور چنین اظهار میشود که قرآن و یا هر متن دینی دیگر، سخنی برای گفتن ندارد؛ بلکه هر کسی که بر اساس ذهنیت خودش از قرآن و متون دینی مطالبی را برداشت میکند. بدیهی است که این نوع نگرش هر چند به ظاهر از دین و قرآن و آموزهها و معارف دینی سخن به میان میآورد؛ ولی در واقع در صدد به بازی گرفتن و تمسخر دین و متدینان است.